سندی از اواخر دوره تیموری در خصوص آثار عطار و اشعاری که شاعران و عارفان در منظومات خود به وصف عطار پ


سندی از اواخر دوره تیموری در خصوص آثار عطار و اشعاری که شاعران و عارفان در منظومات خود به وصف عطار پرداخته ‏اند.

شیخ فریدالدین محمد بن شیخ ابراهیم بن اسحق کدکنی از عارفان و شاعران بزرگ ایران در قرن هفتم هجری است. و آثاری در نظم و نثر به یادگار گذاشته است، اما در طول تاریخ اشعار و آثاری به او منسوب شده است. استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، که هم شهری عطار است، همّت کرده و آثار مسلّم او را تصحیح و با تعلیقات و مقدمه های ارزشمندی منتشر نموده است. وی در مقدمه کتابهای عطار از قبیل مختارنامه و منطق‏الطیر و مصیبت‎نامه و اسرارنامه و الهی نامه و تذکره الاولیا و زبور فارسی به شرح زندگی و نقد آثار او پرداخته است. هدف از این مقدمه آوردن سندی از اواخر دوره تیموری و اوایل دوره صفوی از قاضی محمد بن میر درویش شریفی نسفی است که به ذکر آثار عطار پرداخته و نیز اشعاری از شاعران و عارفانی آورده که در آن به عطار اشاره کرده‏اند. بدیهی است که همه این آثار از عطار نیست. لازم به ذکر است این سند در میان سفینه‏ای است که اسناد ارزشمند و منحصر به فردی درباره طوس، مشهد، حرم رضوی، خراسان و ماوراءالنهر و درباره دعاوی آن زمان دارد. این سفینه ارزشمند که زمانی در اختیار جلال الدین همایی بوده است. توفیق حاصل شد که اینجانب (رضا نقدی) این سفینه را تصحیح و تعلیقاتی بر اسناد بنویسم که انشاء الله به زودی به زیور طبع آراسته خواهد شد.

«قصاید حضرت قطب الاولیا شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری قدس سره العزیز

معرفة النفس، کشف الاسرار، هیلاج، شترنامه، جواهرالذات، شرحُ‏القلب، جنیی نامه، سیاهی‏نامه، تذکرةالاولیا، منطق‏الطیر، لسان الغیب، مظهر العجایب، گل و خسرو، قصاید، غزلیات، مصیبت نامه، وصلت نامه، اسرارنامه، پندیات، معراج نامه، حیدری نامه، جنّت نامه، گنج العرش، حلقوم نامه، کشف القبور، بحرالاسرار، بلبل نامه، مفتاح الگنج، کشف القلوب، تاج الرجال، آتش نامه، الهی نامه، مختارنامه، جمجمه نامه، بی سرنامه.

ذکر جماعتی از اولیا و شعرا که در میان منظومات خود وصف حضرت شیخ کرده‏اند

مولانا شمس الدین رومی فرماید:

من آن ملای رومی ام که از نظمم شکر ریزد/ و لیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم

و همو فرماید:

آنچه گفتم از حقیقت ای عزیز آن شیندستم هم از عطار نیز

و همو فرماید:

عطار جان ماست ثنایی روان ماست/مادر در پی ثنایی و عطار می رویم

خدمت شیخ محمود شبستری علیه الرحمه در گلشن می فرماید:

مرا از شاعری خود عار آید/ که در صد قرن چون عطار ناید

امیر سید قاسم انوار علیه الرحمه می فرماید:

ازین شربت که قاسم کرد ترکیب/ مگر در طبله عطار باشد

حضرت سید نمت الله ولی فرماید:

گمان کج مبر بشنو ز عطار/هر آن کو در خدا گم شد خدا نیست

سید حسینی از سادات هروی فرماید:

از دم عطار گشتم زنده دل / پاک کردم همچو او غالب ز گل

خواجه سلمان الساوجی فرماید:

روز خاور کو سیه شو کافتاب خاوری/ رفت تا صبح قیامت خاوران عطار شد

خواجه ابوالوفاء خوارزمی فرماید:

از صورت و نقش بگذر اسرار بجو/ میراث رسول و نقد اخیار بجو

در قصه و معرکه چه معجون گیری/ رو داوری درد راز عطار بجود

مولانا حسین خوارزمی فرماید:

خاموشی به ز درس و تکرار مرا/ تجرید به از خلعت و ادرار مرا

کشاف هدایه هر که خواهد او را/ یک بیت ز گفته های عطار مرا

امیر سید محمد نوربخش فرماید:

آن را که به درگاه خدا بار بود/ ایمن ز عذاب دوزخ و نار بود

تاج سر سروران عالم گردد/ گر خاک ره حضرت عطار بود

مولانا کاتبی نیشابوری فرماید:

همچو عطار از گلستان نشابورم ولی/ خار صرحای نشابورم من و عطار گل

حواجه کمال خجندی علیه الرحمه فرماید

من حکایت از لب جانان کنم/ بوی جان می آید از گفتتار ما

یار چون نشنید گفتار کمال / گفت حق گوی تو چون عطار ما

سید نسیمی فرماید:

درس ما ابجد عشق است چه داند حرفی/ منطق السیر فردیس ز لسان دگرست

مولانا نورالدین عبدالرحمن الجامی علیه الرحمه می فرماید:

بوی مشک گفتۀ عطار عالم را گرفت/ خواجه مذکوم است از آن منکر بود عطار را»

استاد شیخ محمد خرقانی درگذشت

استاد شیخ محمد خرقانی درگذشت

با کمال تأسف با خبر شدم که امروز 21 آبان 1402 استاد شیخ محمد خرقانی در مشهد درگذشته است. و فردا جسدش از حرم مطهر امام رضا علیه السلام به طرف آرامگاهش در بهشت جوادالائمه تشیع خواهد شد. محمد خرقانی استادی دانشمند، بی ادعا و فروتن بود که محضر بزرگترین استادان حوزه مشهد را درک کرد و از روشنفکران واقعی زمان خود بود او از همشهریان و همکلاسی های استاد شفیعی کدکنی بود که از حوزه تا دانشگاه با هم حشر و نشر داشتند و بین آنها صمیمیت خاصی برقرار بود و هنگامی که استاد به مشهد مشرف می شدند یکی از برنامه هایشان دیدار از این همشهری و دوست قدیمی بود با وجود مریضی و کبر سن در بعضی از سفرهای استاد را همراهی می کرد از جمله در سفری تا قله 3013 متری ملکوه کدکن آمد و دوربینی پیشرفته با لنز بزرگی که داشت همراه داشت. بنده نیز به واسطه استاد شفیعی و استاد عبداللهیان و نیز مقاله ای که برای دایی فیلسوفشان آقا شیخ هادی کدکنی تهیه می کردم با ایشان آشنا شدم و ارادتی به ایشان پیدا کردم و به مناسبتهای مختلف ایشان را دیدار می کردم و از افاضاتشان بهره مند می شدم. روانش شاد.

در 27 آذر سال 90 مختصری از زندگی ایشان را در همین وبلاگ منتشر کردم اینک همان را به مناسبت درگذشت ایشان منتشر می کنم

محمد خرقاني فرزند شيخ عباسعلي در سال 1311 شمسي در خانواده ايي مذهبي در منزل استيجاري در كوچه عباسقلي خان در پايين خيابان مشهد به دنيا آمد. پدرش كه متولد روستاي رودخانه ي كدكن بود نيز تحصيلات مقدماتي را نزد شيخ عبدالمجيد اديب و دروس ديگر را از محضر بزرگاني چون حاج ميرزا محمد كفايي پسر ميرزا ملا محمد كاظم خراساني كسب كرد. از سال 1314ش كه براي علما محدوديت پوشيدن لباس روحانيت پيش آمد، خانه نشين شد و به كار منشي گري در بازار پرداخت. ايشان مختصر ملكي نيز در كدكن داشت كه از آن امرار معاش مي كرد. وي يك طلبه عادي و روضه خوان بود كه دلش نمي خواست از درآمدهاي حوزه استفاده كند، بنابراين به بازار رو آورد و چون سرمايه و انديشه اقتصادي و بازاري نداشت در مغازه يكي از دوستانش روزها كارهاي محاسباتی و ميرزائي مي كرد و آنچه از دولت و دولتيان ديده بود با آنها مخالف بود.

مادر شيخ محمد، دختر حاجي رئيس از ثروتمندان و علماي كدكن بود. از آنجائي كه شيخ محمد ارتباطات عاطفي بيشتري با طرف مادر داشت، بيشتر ايام سال را در كدكن بسر مي برد. او فقط يك بار، تقريباً به سال 1326به رودخانه زادگاه پدري‏اش رفت ولي تابستان را در كدكن مي گذراند و مهرماه به مشهد بر مي‏گشت. در كدكن نیز در منزل دائي‏اش آقا شيخ هادي كدكنی كه از علماي بزرگ آن زمان بود، سكنا داشت. به عنوان نمونه در سالهاي 1315 و 1316 خيلي اتفاق مي افتاد كه روزها به گوسفند چراني مي رفت براي پروراندن گوسفند. حتي در سال 1318 كه اولين مدرسه در كدكن تأسيس شد و آقاي تمدن براي تدريس به آنجا آمده بود. شيخ محمد به عنوان مستمع آزاد در كلاسها كه در تكيه كدكن تشكيل مي شد، شركت مي‏كرد.

شيخ محمد دروس ابتدايي از جمله قرآن و صد كلمه را در مكتب خانه‏ايي كه در كوچه سرشور در محله پايين خيابان نزد خانمي گذراند. زماني كه در چهارشنبه بازار در همان محله، مدرسه‏ايي به نام رضائي باز شد، وي كلاس اول و دوم و سوم را در سالهاي 1318 يا 1319 در آنجا خواند. با شروع جنگ جهاني دوم و بحراني شدن اوضاع مملكت، شيخ محمد را پدرش در سال 1320 به كدكن برد و تا سال 1322 ، وی در آنجا بود. در اين زمان شيخ محمد 9 سال بيشتر نداشت و خاطراتي از روسها در آنجا دارد از جمله اين كه آنها خريدار سيب زميني كدكن بودند و با همان ماشين‏هاي جنگي با يك نفر مترجم مي‏آمدند و سيب زميني مي‏خريدند و چون داخل كدكن راه ماشين رو نداشت ماشين‏هايشان را در بيرون مي‏گذاشتند. درگيري بين روسها و مردم وجود نداشت و مردم نيز با آنها معامله مي‏كردند. و به تماشای سالداتها می‏رفتند.

شيخ محمد بعد از جنگ به مشهد آمد و در مدرسه دارالتعليم كه مرحوم لدني و آقاي شيخ زين‏العابدين قائمي آن را اداره مي‏كردند، مشغول به تحصيل شد و كلاس چهارم را در آنجا به پايان برد. پس از اين وارد دروس طلبگي گردید و در مدرسه خيراتخان درس جامع المقدمات و بعد كتاب مغني و مطول را نزد محمد تقي اديب نيشابوري هم ولايتي خود آموخت. شرايع و شرح لمعه را در خدمت حاج ميرزا احمد نهنگ مدرس يزدي به اتمام رساند و در دهم ربيع‏الاول سال 1328 رسائل را نزد شيخ هاشم قزويني شروع كرد و در دهم شعبان سال 1329 تمام كرد. براي اتمام درس رسائل و كفايه بعد از آن تا زمان حيات شيخ هاشم كه در جاهاي مختلف از جمله درس اخلاقي كه روزهاي پنج شنبه و جمعه در مدرسه ميرزا جعفر تشكيل مي شد، شركت مي كرد. در این عصر حدود 15 نفر از کدکنی‏ها در مدرسه خیراتخان تحصیل می‏کردند. شیخ محمد در سال 30 و 31 با کانون نشر حقایق اسلامی رفت و آمد داشت.

وی در عصر تخست وزیری مصدق، با خانه کفایی رفت و آمد داشت و در فاصله بین 20 تا 28 مرداد 1332 با ایشان تماس نزدیکی داشت. در این ایام، حاجی علیخان گلبوئی که از ملاکان و اربابان منطقه گلبوی کدکن بود، دخترش را به آقای سید یونس اردیبلی داده بود. بنابراین از وی دعوت کرد تا برای اقامت چند روزه به گلبو برود. در این سفر آقای کفایی نیز با ایشان همراه بود. در 25 یا 26 مرداد 32 بود که علمای مذکور به گلبو رفتند ولی در کودتای 28 مرداد به مشهد برگشتند و شیخ محمد هم در این زمان به مشهد آمد.

در تاریخ 1337 یا 1338 شیخ محمد و دکتر محمد رضا شفیعی مشغول فراگیری زبان انگلیسی بودند. در این دو سال دکتر سامی‏راد پیشنهاد تأسیس دانشکده معقول و منقول را در مشهد داد و در سال 1338مؤسسه وعظ و تبلیغ در مشهد پایه گذاری شد، امتحانی گرفتند و اجازه دادند که فارغ التحصیلان آن در سال دوم دانشکده معقول و منقول( اللهیات) ثبت نام کنند. شیخ محمد خرقانی و همشهریش دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در آنجا ثبت نام کردند. از اینجا شیخ محمد خرقانی ادبیات انگلیسی و دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در رشته ادبیات فارسی قبول شد.

خرقانی زبان فرانسه را به صورت شخصی خواند و زبان انگلیسی را در دانشکده برتیش کنسل با عبا و عمامه می‏رفت که در سال 1338 مستر جونز با خانمش آن را باز کرده بود و در محل کنونی کنسول گری پاکستان و انگلیس بود که بعد از جنگ دوم جهانی کنسولگری انگلیس متوقف شد. به هر حال در این زمان شیخ محمد صاحب سه فرزند بود. وی 18 سال بیش نداشت که ازدواج کرد و در سن 20 یا 21 سالگی زنش را به خانه آورد و در سال 32 و 33 با وجود عیالمندی به جهت قناعت اصلاً مشکل زندگی نداشت آنچه مهم بود درس خواندن بود. البته هزینه زندگیش را پدرش می داد. شیخ محمد از این زمان به منبر رفت و اولین سفر تبلیغی اش در محرم سال 1335به کاشمر و در رمضان همان سال در سرخس بود. وی در سال 1339 در کرج نیز به منبر رفت.

شیخ محمد چون نمی خواست از سهم امام و زکات و درآمدهای آخوندی کسب معاش کند بعد از فارغ التحصیلی از دانشکده ادبیات در سال 1344 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. (البته پدرش با این کار موافق نبود و شیخ محمد رضایت ایشان را به زور گرفت). و به عنوان معلم زبان انگلیسی مدتی در تربت بود سپس به مشهد آمد و در سال 1376 بازنشست شد.

سید حسن موسوی کدکنی مجموعه‏ دار پیشکسوت میراث فرهنگی خراسان درگذشت

مجموعه دار پیشکسوت میراث‌فرهنگی خراسان رضوی درگذشت

مجموعه دار پیشکسوت و عضو انجمن میراث‌فرهنگی خراسان رضوی جان به جان آفرین تسلیم کرد.

به گزارش خبرآنلاین از خراسان، سید حسن موسوی در سال ۱۳۱۹ در کدکن از توابع شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد و فعالیت در حوزه میراث‌فرهنگی را از حدود سال ۱۳۴۴ آغاز کرد.

وی در دوران از پیش انقلاب اسلامی طراح پوشاک بوده و چندین جایزه دریافت کرده است، اما علاقه‌اش به آثار تاریخی او را به سمت میراث فرهنگی و تاریخی کشور سوق داد و موفق شد در طول ۵۰ سال گذشته، مجموعه‌ای ارزشمند از میراث گذشتگان را جمع‌آوری کند.

این مجموعه دارای ۶۰ نوع اثر شامل انواع ظروف، سکه و اسکناس، وسایل مردم شناسی، روشنایی، دخانیات، سیر مراحل چای و دوربین است.

برای مجموعه‌ استاد موسوی نمی‌توان قیمتی تعیین کرد به طوری که او امروز بزرگ‌ترین مجموعه یادمان تاریخ ایران را در اختیار دارد و تاکنون توانسته است بیش از ۵۰ نمایشگاه کشوری و ۲ نمایشگاه بین‌المللی برگزار کند.

آبان ماه سال ۱۳۹۹ بزرگداشت این پیشکسوت میراث‌فرهنگی در مشهد برگزار و به پاس تلاش بیش از نیم قرن، کاشی ماندگار بر سر در مجموعه این پیشکسوت به نام �باغ شاهنامه� واقع در بلوار توس ۳۳ مشهد نصب شد.

وی در قطعه هنرمندان و نام آوران بهشت رضا (ع) مشهد به خاک سپرده خواهد شد.

سخنرانی استاد دکتر راشد محصل در کدکن

مرد مردان (یادی از استاد محمدرضا راشد محصل در مرکز خراسان شناسی)

با کمال تأسف استاد بی نظیر ادبیات فارسی دکتر محمدرضا راشد محصل صبح روز چهارشنبه 19 مهرماه درگذشت. و در روز جمعه ساعت 10 صبح در قطعه نام آوران بهشت رضای مشهد آرام گرفت. بنده که سابقه دوستی و همکاری و شاگردی به مدت 30 سال با این استاد آزاده و فروتن داشتم. زمانی لحظه‏ هایی از زندگی این چهره بی نظیر را که برای یادنامه‏اش در کتاب یاد یاران نوشته بودم در اینجا می آوردم

ادامه نوشته

استاد شفیعی کدکنی در حال زدودن غبار از مزار شادروان استاد منقول و معقول حوزه علمیه مشهد اسدالله یزدی

استاد شفیعی کدکنی در حال زدودن غبار از مزار شادروان استاد منقول و معقول حوزه علمیه مشهد اسدالله یزدی در کوهسنگی مشهد

نقالی گردآفرید با هنرمندی نازنین زهرا نقدی

https://www.aparat.com/v/deBW8/%D9%86%D9%82%D8%A7%D9%84%DB%8C_%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF_%D8%A8%D8%A7_%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF%DB%8C_%D9%86%D8%A7%D8%B2%D9%86%DB%8C%D9%86_%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7_%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C_%28%DA%A9%D8%AF%DA%A9%D9%86%DB%8C%2

صحنه اعدام محمدولی خان اسدی از زبان سرباز چوخه اعدامش


دوست پژوهشگر بنده (رضا نقدی) به نام سید محسن حسینی از زبان مادر بزرگش (بتول بگزاده) تعریف می کرد که یکی از سربازان چوخه اعدام محمدولیخان اسدی (نایب التولیه آستان قدس) که از اقوامش بوده، صحنه اعدام اسدی را به این صورت تعریف می کرد که «بنده جزو تیراندازان درجه اول لشکر خراسان بودم، شب قبل از تیرباران اسدی، به لشکر آمدند و دوازده نفر از بهترین تیراندازان را انتخاب کردند که بنده یکی از آنها بودم. سپس ما را به باغ بی سیم (مخابرات فعلی) بردند و به ما گفتند: فردا باید یکی از اشرار را تیرباران کنید. در آسایشگاه آنجا مستقر شدیم. سر صبح، یک ساعت به طلوع آفتاب، بیدارمان کردند و به میدان تیر باغ بی سیم بردند. که محل اعدامیان بود. سپیده که زد کامیونی وارد محل اعدام شد. محمدولی خان اسدی را دیدم با بی جامه و یک زیر پوش سفید در حالی که دستانش را بسته بودند از ماشین پایین آوردند و او در حالی که چشمانش از کاسه در آمده بود رو به حرم  (مزار امام رضا (ع)) کرد و چند دفعه داد زد یا جدا. سپس دوازده نفر که شش نفر نشسته و شش نفر ایستاده بودیم و من در وسط شش نفر نشسته بودم، تفنگهایمان را  به سوی اسدی نشانه رفتیم. بنده چون ایشان را می شناختم، سرتفنگ را مایل کردم و از خدا خواستم که تیر من به او نخورد و در خونش شریک نباشم و به این ترتیب اعدامش کردیم».

لازم به ذکر است بعضی نوشتهاند که اسدی در سپیده‏ دم 29 آذر 1314 با لباس رسمی و نشان دربار، در خارج شهر تیرباران شد (عطاردی، فرهنگ خراسان، 6/543)

 

رضا افضلی درگذشت

رضا افضلی صبح امروز 19 تیر 1399 در سن 72 سالگی بر اثر سکته مغزی در بیمارستان جوادالائمه مشهد درگذشت. آشنایی بنده با وی به سال 69 که کتابدار دانشکده ادبیات مشهد و مدرس ادبیات و نیز شاعر بود، برمی گردد. در آن سالها دو شعر سروده بودم و به ایشان ارائه کردم که یکی را پسندیدند و کتاب شعری به من هدیه کردند. همان زمان مشکل در راه رفتن داشتند و عصا می زدند. و در شب شعرهای مشهد شرکت داشتند و از اشعار ایشان لذت می بردیم از آن جمله جلسه شعر کافه داش آقا در کوهسنگی بود. نیز یادم هست در مرگ گلچین معانی از شاعران مشهد کتابچه به نام نگاهی از ساحل به دریا نوشتند و بنده نیز  مقاله گکی در روزنامه خراسان به چاپ رساندم به نام گلچین که شیرین سخنی شهره شهر است. بعضی از وقتها که در مشهد نبود در تورنتو ظاهرا مهمان دخترش بود و پستهای او را در فیس بوک پی گیری می کردیم. چند بار که استاد شفیعی کدکنی به مشهد آمد ایشان که از ارادتمندان استاد بودند به دیدارش آمدند یک بار شاعران مشهد را آوردند و هر یک شعری خواندند. یادش بخیر که دلسوخته فرهنگ و ادب و از شاعران معاصر و جزو انجمن ادبی قهرمان بودند. و چراغ شعر را در مشهد همچنان برافراشته داشتند. روانش شاد

 

 

سرو قد افراشته خراسان  پرونده‌ای به مناسبت هشتاد سالگی استاد محمدرضا شفیعی‌کدکنی

سرو قد افراشته خراسان

پرونده‌ای به مناسبت هشتاد سالگی استاد محمدرضا شفیعی‌کدکنی

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی (۱۳۱۸، کدکن) شخصیتی بسیار مهم در تاریخ ادبیات معاصر ایران است. او از دوستان و ارادتمندان بزرگِ شعر معاصر مشهد و ایران، مهدی اخوان ثالث، بوده است

کد خبر: ۶۶۷۲

تاریخ : ۱۸ مهر ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۶

ایرانی | فردا نوزدهم مهر، سالروز رخدادی خجسته است. این رخداد اگرچه در ارتباط با فرهیخته‌مردی معنا پیدا می‌کند که خراسانی است و سال‌ها در مشهد زیسته و پرورش یافته است، می‌تواند امری فراتر از جغرافیایی خاص باشد، چنان‌که خود آرزو کرده است: «ای کاش، آدمی وطنش را/ مثل بنفشه‌ها/ (در جعبه‌های خاک)/ یک روز می‌توانست/ همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست/ در روشنای باران/ در آفتاب پاک». مردی که در‌عین این جهان‌میهنی، به خراسانش و ایرانش عِرق دارد و این دل‌بستگی را می‌توان از بیش از نیم سده تلاش برای ارتقای فرهنگ و ادب ایران و معرفی بزرگان خراسانی تمدن ایرانی به‌ویژه در عرصه عرفان دریافت. از این رهگذر، اشاراتی که در شعرهایش دیده می‌شود، خود مصداقی دیگر بر این ادعاست: او وقتی در سروده‌های اجتماعی خود جباران زمانه را نکوهش می‌کند آن‌ها را تاتار می‌خواند که در تاریخ، قومی خون‌خوار و دشمن ایران بوده است، یا جایی‌که خسرو آواز ایران را می‌ستاید، او را «سفیر شادی وطن» خطاب می‌کند.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی(1318، کدکن) شخصیتی بسیار مهم در تاریخ ادبیات معاصر ایران است. او که از دوستان و ارادتمندان آن بزرگِ شعر معاصر مشهد و ایران، مهدی اخوان ثالث، بوده است، خود شاعری برجسته است که چامه‌های اجتماعی و انتقادی‌اش شهرت فراوان دارد: «آخرین برگ سفرنامه باران/ این است/ که زمین چرکین است» یا «نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن/ در این حصار جادویی روزگار بشکن».
او همچنین کتاب‌هایی نظری در حوزه ادبیات فارسی نگاشته که شهرت بسیار دارند: «صور خیال در شعر فارسی»، «موسیقی شعر»، «زب‍ان ش‍ع‍ر در ن‍ث‍ر ص‍وف‍ی‍ه‌» و جز این‌ها. از آن میان توجه به عرفان ایرانی اسلامی -که آن را همان تصوف می‌داند- بخش شایان توجهی از آثار او را به خود اختصاص می‌دهد؛ چه در قالب تصحیح متون نظم و نثر عرفانی و چه به شکل آثاری که درباره صوفیان و عارفان نوشته است: مجموعه «از میراث عرفانی»، کتاب‌های فریدالدین عطار نیشابوری و‌... .
استاد دانشگاه تهران در‌زمینه ترجمه نیز دستی بر آتش دارد؛ آثاری مانند «تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا» نوشته رینولد ا. نیکلسون یا «تاریخ نیشابور» از ابوعبدا... حاکم نیشابوری، اثباتی بر این بخش کارنامه اویند.
شفیعی مقالات متعددی نیز در نشریات داخلی و خارجی به چاپ رسانده است تا اکنون در هشتادسالگی نام خود را به‌عنوان فرهیخته‌ای پرکار نیز تثبیت کرده باشد. از دیگر افتخارات او کسب نشان‌های «مشهد پایتخت فرهنگی جهان اسلام» و «نشان عالی هنر برای صلح» است. پرونده پیش رو، ادای دینی است به این فقیه، ادیب، شاعر، پژوهشگر، مصحح، مترجم و‌... که افتخار خراسان که نه، افتخار ایران است.

 

تولد پیران خراسان از دل تذکره
گفت‌وگو با دکتر مجتبی مجرد درباره تصحیحات دکتر شفیعی کدکنی از متون کهن فارسی

رادمنش | دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ادیبی است چندبعدی که در میان کتاب‌های گوناگون او، از دفترهای سروده‌هایش تا پژوهش‌ها و تصحیح متون کهن فارسی دیده می‌شود. در این میان، تصحیح‌ او به ویژه آنچه از آثار عطار نیشابوری به بازار کتاب فرستاده است، جایگاه ویژه‌ای دارد. این جایگاه تا بدان‌جاست که «تذکره‌الاولیا»ی شیخ عطار با تصحیح او که در سال جاری منتشر شد، برخلاف آنچه درباره آمار پایین کتابخوانی ایرانی‌ها گفته می‌شود و تخصصی بودن این اثر و بهای زیاد کتاب در وضعیت اقتصادی کنونی، با اقبال شگفت‌انگیز مخاطبان روبه‌رو شد.در گفت‌وگوی پیش‌رو، از دکتر مجتبی مجرد، پژوهشگر و استادیار زبان و ادبیات فارسی، درباره تصحیحات دکتر شفیعی کدکنی پرسیده‌ایم. از مجرد تا‌ کنون کتاب‌هایی چون «سنت تصحیح متن در ایران پس از اسلام»، «تاریخ علمای خراسان» (تصحیح) و جز این‌ها به چاپ رسیده است.

 

از معروف‌ترین تصحیحات آثار عطار، تصحیحاتی است که استاد شفیعی کدکنی انجام داده‌اند. در کار ایشان چه ویژگی‌هایی را می‌بینید که باعث تمایزشان از دیگران می‌شود؟
در تصحیح متن ما دست‌کم با دو مسئله روبه‌روییم؛ یکی روش‌هایی که برای تصحیح‌ متن به کار می‌رود و دیگری قدرت فهم و ذوق و تتبع مصحح. دکتر شفیعی کدکنی در تصحیح آثار عطار از همان روش‌های مرسومی استفاده کرد‌ه‌اند که دیگران استفاده کرده‌اند و چه‌بسا حتی دیگران در استفاده از این روش‌ها پایبندتر از او باشند. اما وجه شاخص تصحیحات ایشان در آن شق دوم نهفته و آن ذوق بسیار بسیار ارزشمند و متتبعانه ایشان در باب عطار است‌. به هر حال ایشان کسی است که چندین دهه از عمرشان را صرف تتبع و خواندن آثار عطار کرده است و خود همین امر یک منظومه فکری برای ایشان تشکیل داده که بسیار نزدیک است به آن چیزهایی که عطار در آثارش قصد بیان آن‌ها را داشته است. پس اگر بخواهیم علل اصلی برجستگی تصحیحات دکتر شفیعی کدکنی را ذکر کنیم، قطعا اولین و مهم‌ترین عامل دانش بسیار گسترده‌ای است که در نتیجه چندین دهه تتبع و خواندن آثار عطار و آنچه نزدیک به آثار عطار است، چه از حیث زبانی و چه از حیث موضوع، برای ایشان حاصل شده است. از طرفی تصحیحات دکتر شفیعی کدکنی، چه آثار عطار و چه بقیه آثار، تعلیقات ارزشمندی دارد که ایشان نگاشته‌اند. این تعلیقات در بسیاری از موارد حاوی نکات تازه‌یابی است که در حوزه‌های مختلفی چون تاریخ زبان فارسی، تاریخ فرهنگ ایرانی، تاریخ تصوف و زمینه‌هایی از این دست بسیار ارزشمند است و چه‌بسا برای اولین بار مطرح می‌شود. سومین نکته‌ای که در آثار ایشان بسیار به چشم می‌خورد، دقت‌های بسیار ظریفانه و موشکافانه‌ای است که گاهی این دقت در باب یک حرف اضافه منجر به نتیجه‌گیری‌هایی در نوع خود کم‌سابقه یا بی‌سابقه می‌شود.

سرو قدافراشته خراسان

فکر می‌کنید چرا استاد از میان متون کهن فارسی که به تصحیح و پژوهش با محوریت آن‌ها پرداخته، توجه ویژه‌ای به برخی مخصوصا آثار شیخ عطار داشته است؟
درباره دیگر متون، یک نکته بسیار مشخص و برجسته است و آن حس خراسان‌دوستی بسیار عجیب و غریبی است که در دکتر شفیعی کدکنی وجود دارد، و نه فقط در ایشان بلکه در اقران ایشان مانند اخوان‌ثالث هم وجود داشته است. این خراسان‌گرایی از آن روست که دکتر شفیعی کدکنی خراسان را یا به تعبیر خود ایشان در گستره محدودتر، نیشابور را فشرده‌ای از ایران کهن می‌داند و به همین دلیل شاید همین عرق خراسان‌دوستی و نیشابوردوستی باعث شده است ایشان به ویژه در باب عطار نیشابوری اهتمام ویژه‌ای داشته باشد. البته به هر حال اینکه ایشان خود زاده کدکن است و به تعبیر خودشان کدکن محل زندگی عطار نیشابوری بوده هم در این مسئله بی‌تأثیر نیست.

 

اهمیت دو تصحیح مشهور دیگر ایشان، غزلیات شمس و اسرارالتوحید را در مقایسه با دیگر تصحیحات موجود این آثار در چه می‌بینید؟
ایشان غزلیات شمس را تصحیح نکرده‌اند، بلکه گزیده‌ای از آن را در دو چاپ مختلف ارائه کرده‌اند که به تعبیر خود ایشان مبتنی بر همان تصحیح بدیع‌الزمان فروزان‌فر است. البته ایشان در بعضی جاها نکاتی را متذکر شده‌اند، نکاتی که جنبه تصحیحی هم می‌تواند داشته باشد، اما دست به تصحیح غزلیات شمس نزده‌اند، هر چند در مواضع گوناگون این نکته را متذکر شده‌اند که غزلیات شمس نیازمند بازنگری و تصحیح دوباره است. بسیاری از آنچه به اسم غزل‌های مولانا در نسخه‌های غزلیات شمس وارد شده از آن مولانا نیست. غزلیات شمس باز از حیث داشتن تعلیقات بسیار مفید، خیلی ارزنده است، ضمن اینکه خود گزینش استاد شفیعی کدکنی از این غزلیات مبتنی بر یک شم مولاناشناسی است. ایشان براساس شم مولاناشناسی تشخیص داده‌اند که این غزلیات منتخب در مقایسه با دیگر غزل‌ها بیشتر به نگاه و جهان‌بینی مولانا شباهت دارد. در باب تصحیح اسرارالتوحید هم چنان‌که دیگران هم گفته‌اند ایشان کار را تا حد زیادی به اتمام نزدیک کرده‌ است. اینکه بعد از دکتر شفیعی کسی دوباره بخواهد به سراغ اسرارالتوحید و تصحیح آن برود جزو امور بعید به شمار می‌رود. چرا که مقدمه بسیار عالمانه و مفصلی که ایشان بر این کتاب نوشته‌اند، تعلیقات ارزشمندی که خودش یک جلد جداگانه است و بسیاری از مسائل مربوط به ابوسعید ابوالخیر عرفان و تصوف او را آشکار می‌کند، همه این‌ها جزو ویژگی‌های تصحیح ایشان است. روی هم رفته به دلیل اینکه دکتر شفیعی کدکنی نسخه‌های خوبی در اختیار داشته‌اند و باز همان دقت‌ها و موشکافی‌های خاص در نسخه ارائه شده ایشان از اسرارالتوحید به چشم می‌خورد، این کتاب چه از حیث مقدمه و چه از حیث تصحیح متن و چه از حیث تعلیقات، بسیار بسیار ارزشمند است.

 

کتاب‌هایی را که درباره و با استفاده از گزیده سخنان عارفان و صوفیان مشهوری چون بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی منتشر کرده است، چطور؟ آیا می‌توان این‌ها را تصحیح شمرد؟
چنان‌که می‌دانید، مجموع این کتاب‌ها که با عنوان پیران خراسان منتشر شده است، متفرعاتی است از تصحیح تذکره‌الاولیای عطار، یعنی اینکه جناب شفیعی کدکنی چند دهه مشغول تصحیح تذکره‌الاولیای عطار بودند -که شکر خدا این کتاب امسال عرضه شد- و حاصل این تلاش علاوه بر خود اثر یادشده، مجموعه کتاب‌هایی در کنار آن شده است. دکتر شفیعی در ضمن تصحیح وقتی به نام برخی بزرگان تصوف می‌رسیده که عطار از آن‌ها گفته است، در پی این هم بوده که منابع عطار برای ذکر این بزرگان چه بوده است. مثلا در باب بایزید بسطامی به سراغ کتاب «النور من کلمات ابی‌طیفور» می‌روند که بعد می‌بینند اصل عربی آن مشکل دارد، ایشان دوباره آن کتاب را تصحیح و به فارسی ترجمه می‌کند و بعد با برخی مقدمات و حواشی دیگر با عنوان «دفتر روشنایی» این اثر را منتشر می‌کند. این نشان‌دهنده این است که چقدر ایشان در تصحیح تذکره‌الاولیا و البته بقیه آثار عطار و دیگر متون زحمت کشیده‌اند و برای تصحیح یک اثر و برای تصحیح بخش مختصری از یک اثر، به سراغ منابع دیگر رفته و باز آن منابع را تصحیح کرده و الی آخر.

   ..........................................

سرو قدافراشته خراسان

نقدهای حاشیه‌ساز

نگاهی به سخنان جنجالی شفیعی‌کدکنی درباره شاملو و نیما

رضوانی| وقتی کسی، فارغ از اینکه در چه جایگاهی است، به مشاهیری که هواخواهان زیادی دارند انتقادی وارد می‌کند، دور از انتظار نیست که حاشیه‌های بسیاری درست شود. دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی هم اگرچه به نقدهای تند شهره نیست، نقد و انتقادش به برخی مشاهیر برای طرفداران آن‌ها گزنده بوده است. آنچه را او درباره احمد شاملو و نیمایوشیج گفته است، می‌توان از نمونه‌های این ابراز دیدگاه‌ها دانست. در سال1999 نامه‌ای از توکیو می‌رسد که گیرنده‌اش مشخص نیست، اما فرستنده‌اش چرا؛ سراینده «به کجا چنین شتابان؟» در این نامه نقدهایی به ا. بامداد وارد می‌کند که بعدها در کتاب «با چراغ و آینه» منتشر می‌شود. او در بخشی از این نامه می‌نویسد: «شاملو «مختلف‌الاضلاعی» است که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان‌ها می‌بینند و باز از «مختلف‌الاضلاعِ» شعرِ او هم فقط «ضلعِ» بی‌وزنی را و این ضلع، چون «امری عدمی» است دسترسی به آن برای همه آسان است. به همین دلیل هر جوانی با دفترچه‌ای چل‌برگ و با مداد دلش می‌خواهد ا. بامداد شود. [...] حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید «تجزیه» و «تحلیل» کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسنات او تبدیل به نقاط ضعف شود ولی به‌هر‌حال، از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرفِ شعر، آن هم شعرِ این‌طوری -که در روزنامه‌ها می‌بینیم- نخواهند کرد. تو بهتر از هر کسی می‌دانی که آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد. این شهرت و اعتبار نتیجه پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامه‌ها است.»
نقد شاملو که خود نقدهای تندی به بزرگانی چون فردوسی و سعدی وارد کرده بود، شهامتی می‌خواهد که دکتر شفیعی‌کدکنی از خود نشان می‌دهد؛ او با علم به اینکه مورد‌حمله قرار می‌گیرد، از بیان این دیدگاه‌هایش دریغ نمی‌کند، زیرا آن‌طور‌که در نامه‌اش نوشته است، شاملو باید تجزیه و تحلیل شود و اگر امروز این کار را نکنند، «این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد».
اما مقدمه‌ای که دکتر شفیعی‌کدکنی بر «گزینه اشعار پرویز ناتل خانلری» نوشت، بار دیگر فضای ادبی کشور را از یکنواختی معمول خارج کرد. او در این مقدمه، به تاریخ شعرهای نیما و اصالت برخی از آن‌ها ایراد وارد کرده و این نظر را مطرح کرده که نیما از پرویز ناتل خانلری در شعرش تأثیر گرفته است؛ «قدری شجاعت لازم دارد و اندکی هم احتیاط که کسی امروز بگوید و از غوغای «عوام روشنفکر» نترسد که شاید بشود تأثیر اندکی از بعضی شعرهای خانلری را بر بعضی از شعرهای نیما، در سال‌های بعد از شهریور۱۳۲۰، دید. ظاهرا در تاریخ ادب فارسی، کفری صریح چنین که من گفتم کسی نگفته است و چنین خرق اجتماعی، در حدّ جنون، هیچ‌کس مرتکب نشده است که دست‌کم، در یکی دو شعر، نیما را متأثر از خانلری بداند ولی برای من -با همه ارادتی که به نیما دارم و با همه ستایشی که نسبت به عظمت او همیشه نشان داده‌ام- یک مسئله همیشه جای بحث بوده است و من از مطرح‌کردن آن هیچ پرهیز و پروایی ندارم. [...] آن کفر بزرگ و آن ذنب لایُغفَر این است که «در‌مورد آثار نیما‌یوشیج» چه نظم او و چه نثر او، ملاک اعتبار «تاریخ نشر» آن‌هاست و نه تاریخی که در پای آن‌ها نهاده شده است. نیما با نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه‌اش به ما ثابت کرده است که با همه مقام شامخ هنری‌اش، در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده است و بعضا از تهمت‌زدن به دیگران، گویا در لحظه‌های خشم و کین، پروا و پرهیز نداشته است. به همین دلیل تاریخ آن نامه‌ها و تاریخ آن شعرها، فقط در حدّ زمان انتشارشان اعتبار دارد و لاغیر. من جست‌وجویی در مطبوعات آن سال‌ها ندارم ولی تصور می‌کنم که نیما‌یوشیج شعر «با غروبش» را پس از خواندن شعر خانلری در سخن، شماره ۱۱ و ۱۲، به تاریخ مرداد‌۱۳۲۳ سروده است و تاریخ قدیمی‌تری- فروردین‌۱۳۲۳- زیر شعر گذاشته است و تا‌آنجا‌که می‌دانم تاریخ نشر آن شعر نیما سال‌ها بعد از نشر شعر خانلری بوده است. [...] احتمال اینکه نیما بعد‌از شهریور‌۱۳۲۰ از کارهای خام و پخته شاگردانش مایه‌هایی گرفته باشد و تاریخ بعضی شعرها را به قبل از شهریور یا سال‌هایی قبل از تاریخ آن شعرها بُرده باشد، هست [...] می‌خواهم بگویم که احتمالا نیما‌یوشیج شعر «با غروبش» را بعد از خواندن شعر خانلری سروده است؛ چنان‌که تردیدی ندارم که «حرف‌های همسایه» را -با هر تاریخی که در زیر آن‌ها نهاده- به تأثیر از «چند نامه به شاعری جوان» ریلکه و ترجمه خانلری که در ۱۳۲۰، انتشار یافته نوشته است؛ البته بنده غافل از این نیستم که نیما هم زبان فرانسه تا‌حدی می‌دانسته و ممکن است نامه‌های ریلکه را در زبان فرانسه خوانده باشد و بگذارید این کفر دیگر را همین جا بگویم که به نظر من بخش‌های اصلی و محوری «ارزش احساسات» هم ترجمه آزاد و «بفهمی‌نفهمی» از یک کتاب فرانسوی است که مطالبی از کتابی نظیر دایره‌المعارف اسلام (چاپ اول)، درباره شعر معاصر ترک و عرب بر آن افزوده شده است.»
نقدهایی که در این مقدمه متوجه نیما شد، نقدهایی به خود را به‌دنبال آورد؛ از‌جمله صحبت‌های تند شراگیم یوشیج، پسر نیما و همچنین نقد افشین علای شاعر که نوشت: «فقط اجازه می‌خواهم به‌عنوان یک مخاطب شعر به خاطر شریف استاد بیاورم که موضع اخیرشان پیرامون نیما لااقل در لحن و شیوه، برازنده نبود و ما را به یاد اشتباه تاریخی زنده‌یاد شاملو درباره فردوسی بزرگ انداخت!»

   ..........................................

 

دلبسته خراسان و صبح‌های دل‌انگیز نیشابور است

رضا نقدی
پژوهشگر فرهنگ

استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی فرزند مرحوم آشیخ میرزا محمد است. خانواده شفیعی نسل اندر نسل از شیوخ کدکن بوده‌‏اند و لقب میرزا و نام شفیع و همچنین شفیعی که در این خانواده مرسوم است، برگرفته از نام میرزا محمد شفیع، وزیر شاه عباس اول صفوی است. بنده، رضا نقدی که افتخار خویشی از طرف مادر (پسرعموی مادر) با ایشان دارد در بعضی از مواقع که استاد به مشهد تشریف آورده‏‌اند به زیارت ایشان رفته و در بعضی از سفرهای ایشان به شهرهای خراسان ملازمشان بوده‌ام. گزارش این سفرها و شیرینی همراهی و اتفاقات آن خود کتابی خواندنی است. ولی به طور کلی آنچه در اینجا می‌توان گفت اینکه یکی از خصلت‌های مهم استاد در سفر و حضر مطالعه و جست‌وجوست. مثلا در سفرهای خراسان، ایشان از هر شهر و مکان باستانی و مقبره و یادمانی که دیدن می‏‌کردند قبلا درباره آن مطالعه و ‌تحقیق فراوان و با آن مکان آشنایی کامل پیدا می‌کردند و دیدن این شهر و مکان و مقبره درواقع تحقیقات میدانی ایشان بود. در سفر سال 1376 به تربت حیدریه ایشان پیشنهاد کرد تا به کاشمر برویم، به آنجا که رسیدیم شب شد و مجبور شدیم به نیشابور برگردیم، در این سفر هدف ایشان این بود که خودشان را به نامق در کوهسرخ کاشمر برسانند زیرا در آنجا مزار شیخ ابوالحسن پدر شیخ احمد جامی واقع بود و استاد برای استنادات کتاب «درویش ستیهنده» باید آنجا را می‌دیدند.
از برنامه‏‌های سفر استاد به خراسان، ابتدا زیارت امام رضا(ع) و سپس حاضر شدن بر سر مزار مادرشان فاطمه سلطان، دختر شیخ عبدالرزاق کدکنی (متوفی 21 اسفند 1331)، در باغ رضوان در ضلع شمالی حرم مطهر است. سپس دیدار اقوام و خویشان. محل سکونتشان در منزل پسر عمویشان، روانشاد محمد شفیعی، است که از نیکان روزگار و یکی از ملازمان همیشگی استاد بود. چند سال پیش که هنوز انجمن ادبی قهرمان دایر بود و شاعران و دوستانش زنده بودند سری به آنجا می‌زد؛ دوستانی همچون: احمد کمال‌پور، ذبیح‌ا... صاحبکار، محمد قهرمان، محمد عظیمی، علی باقرزاده و ... در هنگام درگذشت این دوستان، از تهران می‌آمدند و در مراسم تعزیه‌شان حاضر می‌شدند. مدتی بود که دوست شاعرشان محمد عظیمی مریض بود، در هنگام آمدن به مشهد دسته‌گلی با شیرینی تهیه می‌کردند و به عیادت ایشان می‌رفتند. از اقوام و همشهریان که صمیمیت بیشتری با آن‌ها دارند استاد محمد عبداللهیان پسر خاله ایشان و شیخ محمد خرقانی از همشهریان و همدرسان ایشان در حوزه علمیه و دانشگاه است که معمولا در سفر و حضر با ایشان است. از استادان مشهد با استاد دکتر محمدجعفر یاحقی نزدیک است و معمولا در سفر مشهد در جلسه علمی‌ای که در قطب علمی دانشکده ادبیات تشکیل می‌شود شرکت می‌کند.
استاد شفیعی به بیشتر شهرها و روستاهای خراسان سفر کرده است و از جمله در هر سفرش سری به شهرهای نیشابور و زادگاهش کدکن می‌زند. در نیشابور به زیارت عطار و خیام می‌رود و چندین بار با ایشان از آثار تاریخی نیشابور مثل قهندز و شارستان و شادیاخ و ...دیدن کرده‌ایم. حتی شبی مانده و از صبح دل‌انگیز نیشابور بهره برده‌ایم. معمولا یک روز و یک شب را در زادگاهش کدکن به سر می‌برد. هنوز باغ پدری‌اش در کدکن آباد است و به آنجا می‌رود و یادی از دوران کودکی و نوجوانی می‌کند و از اقوام و خویشان خبر می‌گیرد و بر سر مزار همشهریان و اقوامش در گورستان عیدگاه حاضر می‌شود و فاتحه‏‌ای نثار روحشان می‌کند؛ اقوامی همچون: دایی‌اش عباسعلی و خاله‌اش عذرا و عمویش میرزا حسین و دختر عمویش فاطمه و ... . استاد از تمام مناطق و روستاهای اطراف کدکن مثل دافی و اسفیز و برس و گلبو و ... دیدن کرده و حتی تا بلندترین نقطه سلسله جبال چهلتن و قله ملکوه رفته است که صعود و فرودی خاطره‌انگیز و تاریخی است که مجال آن در اینجا نیست. در این سفرها، او را فرهنگیان و استادان کدکن مثل استاد عبدالهیان، استاد خرقانی، دکتر مجیدی، دکتر یاوری، دکتر نجارزاده، دکتر فخرایی و غیره همراهی می‌کردند. در سفرهای اخیرش استادانی برجسته‏ مثل استاد ایرج افشار، استاد پارسی‌نژاد و دکتر اسلامی و دکتر فتوحی رودمعجنی با او همراه بودند.
او خوش‌سفر و بدون تشریفات است. در غذا سختگیر نیست و به‌خصوص شب‌ها با نان و ماست و پنیری سر می‌کند. ملاحظات همسفر را دارد و از همه مهم‌تر سعی می‌کند آزارش حتی به مورچه‏‌ای نرسد. همراهی با ایشان کلاس زندگی و علم است و در هر لحظه از افاضات ایشان بهره‌ها می‌توان برد. بدون هیچ خست و دریغی تمام داشته‌‏هایش را نثار طالب آن می‌نماید. در حلال و حرام دقت وافری دارد. از رفتن به مجالسی که سود علمی ندارد و برای نمایش و سوء‌استفاده است به‌شدت پرهیز می‌کند. توجه ویژه‌ای به مناطق کم‌برخوردار و مردم نیازمند دارد. علاقه خاصی به خراسان و استادان و همشهریان خراسانی خود دارد و بسیاری از آن‌ها مهمان او بوده‌اند و اگر کاری از دستش بر‌آید دریغ نمی‌نماید. بسیاری خواستند برای او جشن و همایش یا بزرگداشتی برگزار کنند ولی به شدت مخالفت کرده است. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... .

   ..........................................

سرو قدافراشته خراسان

از بودن و سرودن

ادای احترامی به استاد شفیعی کدکنی و دو مطالبه فرهنگی

یوسف بینا
شاعر و مدرس زبان و ادبیات فارسی

استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی یکی از شخصیت های جامع الاطراف در ادبیات امروز ایران به شمار می آید که از این منظر هیچ یک از دیگر بزرگان حوزه ادبیات معاصر و حتی دیگر حوزه ها با او قابل قیاس نیستند. دکتر شفیعی کدکنی که بیش از 60 سال از عمر شریفش را خالصانه و به بهترین نحو ممکن به مطالعه و پژوهش و سرایش و نگارش در حوزه شعر و ادبیات فارسی اختصاص داده، هم زمان یکی از بزرگ ترین شاعران و نظریه پردازان معاصر ایران، بزرگ ترین پژوهشگر ادبیات عرفانی فارسی، یکی از بزرگ ترین نسخه شناسان و مصححان نسخ خطی، یکی از بهترین مقاله نویسان و یادداشت نویسان حوزه ادبیات و فرهنگ ایرانی، بزرگ ترین استاد رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های ایران و حتی جهان و در عین حال یکی از بزرگ ترین نویسندگانی است که آثارش علاوه بر تأثیرگذاری علمی و جریان سازی ادبی به عنوان نوعی فصل الخطاب در میان اهالی ادبیات دانشگاهی شناخته می شود و شگفت اینکه همه این ویژگی ها که هریک می تواند فضیلتی منحصربه فرد برای هر کسی باشد، به علاوه نوعی ویژه از اخلاق شاعرانه و عارفانه، در یک فرد جمع شده و از او شخصیتی منشورگونه ساخته است که در دوران معاصر ایران بی مانند و در همه تاریخ کم مانند است.
نکته دیگر درباره دکتر شفیعی کدکنی این است که اشعار و آثار استاد فقط در میان مخاطبان حرفه ای شعر معاصر و پژوهشگران ادبیات فارسی شناخته شده و ارجمند نیست، بلکه عموم فارسی زبان ها و حتی غیرفارسی زبان های علاقه مند نیز استاد را می ‎شناسند و کتاب های او را می خوانند و شعرهایش را در حافظه دارند.
این ویژگی ها باعث شده است که هیچ کسی نتواند درباره استاد سخنی بگوید که معرف شخصیت او باشد؛ محمدرضا شفیعی کدکنی نامی است که اکنون تبدیل به بخشی از خاطره مشترک ایرانیان معاصر شده و بخش هایی از حافظه مردم را به خود اختصاص داده است.
تولد در شهر تاریخی کدکن، زندگی و رشد علمی و تحصیل علوم دینی در حوزه های علمیه شهر مشهد و تحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد، علاقه بی پایان استاد به شهر باستانی نیشابور و جلوه روشن ادبیات و فرهنگ خراسان بزرگ در گفته ها و نوشته ها و سروده های استاد، نامش را با نام خراسان گره زده است و اگرچه حدود نیم قرن از زندگی اش در پایتخت گذشته و شغلش استادی دانشگاه تهران است، هرگز ارتباط پیوسته و ناگسستنی نامش با نام خراسان بزرگ از یادها نخواهد رفت.همه کسانی که استاد شفیعی کدکنی را می شناسند و با گفته ها و نوشته ها و سروده ها و خلق وخوی او تاحدودی آشنایند، می دانند که استاد هرگز میانه ای با مجالس بزرگداشت و کنگره های علمی و جشنواره های ادبی و برنامه هایی از این دست نداشته است و ندارد و هرگز به حضور در چنین مجامعی علاقه ای ندارد و تن نداده است، مگر در مواردی استثنایی که آن برنامه را به دلیل خاصی دوست داشته و در آن شرکت کرده است. برای نمونه، استاد سال ها پیش در مجلس بزرگداشت زنده یاد محمد قهرمان در دانشگاه فردوسی مشهد شرکت کرد و دلیل حضورش در این برنامه، رفاقت دیرینه اش با محمد قهرمان بود. همچنین شرکت در برنامه های مجله بخارا که در سال های اخیر با حضور بزرگانی همچون هوشنگ ابتهاج و محمدعلی موحد و داریوش شایگان و... رنگ بسیار ویژه ای به خود گرفته است، مورد علاقه استاد شفیعی کدکنی است.
با این حال، به نظر می رسد مدیران فرهنگی شهر و مسئولان دانشگاه فردوسی مشهد، وظیفه ای در قبال استاد دارند و می توانند با برگزاری مجلس باشکوهی برای بزرگداشت استاد، بخشی از این وظیفه را انجام دهند. اگرچه ممکن است برگزاری چنین برنامه ای با مخالفت ابتدایی استاد روبه رو شود، قطعا پیگیری های برگزارکنندگان می تواند نظر او را تغییر دهد؛ زیرا چنین اقدامی اینک یک مطالبه عمومی به ویژه از سوی فرهیختگان شهر مشهد است. همچنین از مدیریت شهری مشهد انتظار می رود در آستانه هشتادسالگی استاد و به برکت حضور آفتاب گونه اش در عرصه ادب و فرهنگ ایران معاصر، یکی از معابر مهم و اصلی مشهد به نام استاد شفیعی کدکنی نام گذاری شود و بدین ترتیب فرهیختگی و قدرشناسی مردم مشهد به آن استاد بی مانند در تاریخ این شهر ثبت و ضبط شود.

   ..........................................

 

تصحیح در خدمت عرفان خراسان

فاطمه مجیدی کدکنی
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه نیشابور

یکی از اندیشمندانی که به‌حق هم شاعر بزرگی است، هم پژوهشگری برجسته، هم مصححی توانمند و هم نظریه‌پردازی یگانه در عرصه زبان و ادبیات فارسی، استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است. این چندگانگی ابعاد شخصیت استاد به او چهره خاصی بخشیده است که با دیگر کسانی که در یکی از این ابعاد ویژه شده‌اند، تمایز آشکاری دارد. در مورد وجه شاعری و نظریه‌پردازی و پژوهش‌های ایشان بسیار سخن گفته‌اند و البته هنوز بسیار ناگفته‌ها هست؛ اما آنچه در این مختصر مورد نظر ماست شخصیت ایشان به عنوان مصححی برجسته است. نخست لازم است در اهمیت تصحیح این نکته را بیان کنم که بدون داشتن یک متن منقح و نزدیک به سخن شاعر یا نویسنده، تقریباً تمام پژوهش‌های مربوط به آن متن، مردود یا نامقبول است.
اگر در کارنامه علمی دکتر شفیعی کدکنی نظر کنیم به تصحیحات فراوانی برمی‌خوریم از جمله: تصحیح اسرارالتوحید، تصحیح حالات و سخنان ابوسعید، تصحیح گزیده غزلیات شمس، تصحیح تاریخ نیشابور، تصحیح مرموزات اسدی در مزمورات داوودی، و از همه مهم‌تر تصحیح آثار عطار شامل مختارنامه، اسرارنامه، الهی‌نامه، منطق‌الطیر، مصیبت‌نامه، تذکره‌الاولیا. نکته‌ای که در مورد کارهای تصحیحی شفیعی درخور تأمل است این است که این کارها بسیار هدفمند انجام گرفته است. جز کار مرموزات اسدی همه این کارها در حوزه عرفان خراسان است و معرف عرفان مکتب خراسان. و شفیعی کدکنی بیشترین و بهترین کارها را در حوزه عرفان خراسان و شناساندن پیران خراسان انجام داده است.
شفیعی کار تصحیح را بسیار مهم می‌داند و اصیل‌ترین کارها و این از اهتمام او به امر تصحیح حتی در گزیده‌هایی که از شعر شاعران تهیه نموده است، نمایان است؛ مانند "گزیده غزلیات شمس"، "مفلس کیمیافروش" گزیده اشعار انوری، "تازیانه‌های سلوک" گزیده قصاید سنایی، "در اقلیم روشنایی" گزیده غزلیات سنایی، "زبور پارسی" گزیده غزلیات عطار و... . تصحیح آثار عطار از مهم‌ترین کارهای استاد در این زمینه است که سرآغاز عطارپژوهی جدیدی است و عطار به روایت شفیعی کدکنی را از تمام پژوهش‌های پیشین در این حوزه متفاوت می‌کند و با توجه به انتشار این تصحیح آثار عطار پس از دیگر کارهای استاد، عصاره اصلی عمر پژوهشی استاد شفیعی کدکنی، تصحیح آثار عطار است و این موضوع نشانگر اهمیت تصحیح در نگاه و نظر این پیر خراسانی است.
خدایش نگهدارد.