یادی از مرحوم محمد عظیمی شکر شکن خراسانی
دانشکده ادبیات سابق مشهد یادش بخیر، همان دانشکدهای که اکنون جهاد دانشگاهی است و به تعبیری از گزند مرکزی تجاری و اقامتی نجات پیدا کرد و تاکنون عاقبت بخیر است. خاطرات زیادی این دانشکده در ذهن و ضمیر خود دارد که هر چه زودتر باید مرکز مفاخر دانشگاه فردوسی آنها را حفظ کند و افسوس که بسیاری از این خاطرات از بین رفته است. یکی از افرادی که خاطرات زیادی داشت محمد عظیمی بود که با خود این خاطرات را به گور برد. بنده که از سال 1369 تا 1373 در مقطع کارشناسی تاریخ تحصیل کردم و بعد کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشکده جدید در پردیس گذراندم. با اینکه پردیس در یک مجموعه دانشگاهی و بافت جدایی قرار گرفته ولی هنوز لذت بودن در دانشکده سابق به مراتب بیشتر از دانشکده جدید را در خود احساس میکنم. فضای بسیار خوب و دل انگیز دانشکده، اتاقهای بزرگ و دلگشا و استادانی که در آن دانشکده بودند و اکنون نیستند و البته دانشجویان کوشا و نخبه که اکثر آنها اکنون مصدر کاری هستند و هنوز صفا و صمیمیت و روحیه پژوهشی خود را حفظ کردهاند و هنوز با هم در ارتباطند که نمونه آن همدورهایهای بنده هستند. با اینکه در دوره ارشد و دکتری همکلاسیهایی در دانشکده جدید داشتم ولی ارتباط و صمیمت بیشتری همکلاسیهای دوره لیسانس با هم داریم و گروه ورودیهای 69 تاریخ دانشکده را تشکیل داده و هر روز از حال یکدیگر اگاه و به تبادل اطلاعات می پردازیم اکثر قریب به اتفاق این دوستان اکنون استاد دانشگاه و دبیر آموزش و پرورش و دارای تحصیلات عالی هستند. امّا یکی از افراد دوست داشتنی و صمیمی دانشکده ادبیات در مقطع لیسانس ما محمد عظیمی بود وی در این برهه که دهه 50 عمر خود را آغاز کرده بود ریاست امور اداری دانشکده را بر عهده داشت و اتاقش در ساختمان جدیدی در ضلع جنوب غربی دانشکده بود. ظاهراً وی از سال 1345 در سمت کتابدار دانشکده ادبیات استخدام شده بود. عظیمی قدی کوتاه، چشمانی نافذ و گرد و سری تاس و ریشی پروفسوری و همیشه لباسی نظیف و تمیز داشت و شلوارش را تا حد امکان بالا می کشید و می بست. در سال 79 مختصری شکم کرده بود و از همین شکم می ترسید که مبادا کار به دستش بدهد. محمد عظیمی شخصی بذله گو بود و با آن بیان شیرین و ته لهجه تربتی و بهتر بگویم قندشتنی همه را وجد میآورد. همان قندیشتنی که نامش را برای اولین بار در منابع قرون اولیه هجری دیده بودم در کتاب تاریخ نیشابور حاکم. همیشه عظمی را در دانشکده بسیار آرام و آهسته می دیدم و گاهی با آن بیان شیرین خود با دانشجویان و کارمندان صحبت می کرد. ظرافت و شیرینی بیان و شخصیت جذاب و شاعری و ریاست امور اداری دانشکده باعث شده بود که اتاقش همیشه شلوغ باشد به خصوص اینکه اکثر اوقات استادی در اتاقش نشسته بود از استادان تاریخ مرحوم دکتر محمد کاظم خواجویان و دکتر عبدالهادی حائری به آنجا رفت و آمد زیادی داشتند. محمد عظیمی تا میتوانست کار دانشجویان را راه می انداخت یادم نمیرود روزی تصمیم گرفتم برای کمک خرجیام کار دانشجویی در دانشکده انجام دهم وی بنده را به بخش زیراکس معرفی کرد و مدتی در آنجا کار می کردم ولی دلسرد شدم دوباره به وی رجوع کردم به مؤسسه چاپ و انتشارات معرفی شدم و در آنجا کتابهایی را با تخفیف می گرفتم و می فروختم. از دوستان تربتی وی محمدقهرمان شاعر بود که قبل از این در کتابخانه دانشکده کار می کرد. این دو نفر جزو انجمن ادبی خراسان بودند که ابتدا در منزل مرحوم فرخ تشکیل می شد و بعد مرحوم محمد قهرمان آن را ادامه و در منزل ایشان برگزار می شد در این انجمن شاعران مطرح خراسان شرکت می کردند و به شعرخوانی و نقد آن می پرداختند حتی شعرا و ادبای کشور نیز زمانی که به مشهد می آمدند سری نیز به این انجمن می زدند. مثلا می گفتند استادانی مثل همایی، ناتل خانلری، مهدی حمیدی به این انجمن می آمدند. شاعران و ادبای خراسانی که پایه این انجمن بودند افرادی چون دکتر علی اکبر فیاض، دکتر غلامحسین یوسفی، ابوالقاسم حبیب اللهی ، دکتر احمد علی رجایی بخارایی، استاد بدیع الزمان فروزانفر، مهدی اخوان ثالث، استاد شفیعی کدکنی، گلچین معانی و ..بودند. بگذریم که محمد عظیمی نیز جزو این انجمن بود و اولین بار با اثری از وی با عنوان از پنجرههای زندگانی برگزیده غزل امروز ایران بود آشنا شدم. استاد شفیعی کدکنی صمیمت خاصی نسبت به این مرد داشت و عظیمی وی با نام کوچک آقا رضا صدا می کرد همین نامی که خانواده شفیعی برای استاد به کار می بردند. هر وقت استاد از تهران به مشهد می آمدند سری نیز به عظیمی می زدند به خصوص در هنگام بیماری ایشان که به مرحوم پسر عمویشان محمد شفیعی می گفتند یک بسته شیرینی خوب بگیر تا به دیدن عظیمی برویم. محمد عظیمی بعد از بازنشستگی در اسفند 1379 شمس از دانشکده ادبیات به سمت رئیس امور اداری مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس منصوب می گردد و از سال 1377 ریاست امور اداری و کارگزینی مرکز خراسان شناسی منصوب می گردد. در این زمان بنده جزو پژوهشگران خراسان شناسی بودم و قبل از عظیمی فردی ریاست امور اداری را بر عهده داشت که اصلا برای این کار ساخته نشده بود فردی خشن و خودخواه که البته همیشه ناقوس ناامیدی می زد و کارشناسان تازه استخدام مرکز را به اخراج تهدید میکرد و همیشه مزاحم کار مدیر عامل فهیم و دانشمند آن استاد دکتر یاحقی می شد عاقبت هم پرش را باز کردند و عذرش را خواستند. با آمدن محمد عظیمی گشایشی در کار اداری و مالی مرکز باز شد و از این زمان افتخار همکاری با وی پیدا کردیم. در این زمان مرکز خراسان شناسی به واقع به قول استاد یاحقی دانشکده ادبیات واقعی در آنجا بود و این مرکز پژوهشی در عمر کم خود از سال 1376 تا 1380 توانست خدمات زیاد و مهمی در شناخت و شناساندن فرهنگ و تمدن خراسان ارائه دهد. و افسوس که منحل شد. ولی تأثیرات بسیار مهمی در شهرشناسی ها و تاریخهای محلی و مناسبات فرهنگی خراسان و آسیای مرکز به خصوص تاجیکستان بر جای گذاشت. عظیمی در این مدت در این مدت توانست تذکره شاعران مشهد را فراهم سازد و خود شاهد بودیم که شاعران را شناسایی و زندگی نامه آنها و نمونه ای از شعر آنها را می نوشت ولی بعد از اینکه حالت نباتی پیدا کرد متأسفانه حقوق مادی و معنوی ایشان در این اثر توسط افرادی به چالش کشیده شد ولی با پایمردی استاد یاحقی و شفیعی کدکنی تا اندازهای این حقوق بازگشت. بعد از اینکه خراسان شناسی منحل شد. محمد عظیمی نیز ظاهرا در سال 1385 بعد از سکته قلبی دچار سکته مغزی گردید و توان حرکت را به کلی از دست داد . در این مدت او از یادها نرفت و کسانی که اندک آشنایی با این مرد بزرگ داشتند همیشه از او سر می زدند یادم هست یک بار پروفسور نذیرجان تورسان زاد از تاجیکستان یک سال مهمان مرکز خراسان شناسی بودند و اسباب راحتی وی را مرحوم عظیمی فراهم کرده بود به مشهد آمد قبل از هر کاری با هم به دیدن عظیمی رفتیم. عظیمی مجموعه مقالاتی فراهم کرده بود که بیشتر از دکتر علی اکبر فیاض بود که در زمان بیماری اش توسط دانشگاه فردوسی منتشر شد.
عاقبت عظیمی در 22 اسفند سال 96 بعد از 9 سال بیماری درگذشت و با بدرقه دوستاران و ادبا و شعرای خراسان همچون استاد شفیعی کدکنی در مقبره الشعرا در کنار آرامگاه فردوسی در کنار دوستان شاعرش همچون باقرزاده، ذبیح الله صاحبکار، قهرمان به خاک سپرده شد. مراسم وی نیز در مسجد قبا در مشهد برگزار شد که در رثای وی دوستانش شعر خواندن پرداختند.