گشت و گذاری در خراسان مرکزی و جنوبی
گشت و گذاری در خراسان مرکزی و جنوبی
یکی از برنامه های مرکز خراسان شناسی ، تدارک سفرهای علمی پژوهشی برای مدیران و کارشناسان آن مرکز به نقاط مختلف خراسان بود ،تا بدین وسیله با جلوه های طبیعی ، تاریخی و فرهنگی و تمدنی این مرز و بوم آشنا شوند. مطالبی که در پی می آید ، گزارش یکی از این سفرهاست.
ساعت 7 صبح روز پنج شنبه مورخ 29 دی ماه سال 1379 ، با تعدادی از همکاران پژوهشی ام [*] برای آشنایی با تعدادی از شهرها و روستاهای خراسان مرکزی و جنوبی به راه افتادیم.
صبح سرد ولی آفتابی بود ، مسیر سفر را از قبل روی نقشه مشخص کرده بودیم که به قرار ذیل بود: نیشابور، سبزوار، ششتمد، بردسکن، خلیل آباد، کاشمر، بجستان، فردوس، آیسک، سرایان، بیرجند، سربیشه، ماخونیک، و مسیر برگشت: بیرجند، قاین، گناباد، کاخک، تربت حیدریه و مشهد.
از دروازه مشهد که خارج شدیم ، اولین اثری که جلب توجه کرد، کاروانسرای طرق بر کنار کال طرق بود، این کاروانسرا از آثار عصر صفویه و قاجاریه است که میراث فرهنگی در حال تعمیر آنست. دومین اثر در همین محل و در طرف چپ جاده تپه نادری است که باستان شناسان قدمت آن را به هزاره سوم قبل از میلاد می رسانند ولی مردم مشهد اعتقاد دارند که نادرشاه افشار هنگامی که از این محل می گذشت برای اینک عظمت خویش را نشان دهد، دستور می دهد که هر یک از سربازانش توبره ای خاک بر دارند و روی هم بریزند و بدین ترتیب این تپه بوجود می آید، که به تپه نادری معروف می شود. بالاتر از این تپه،کارخانه کود آلی شهرداری مشهد قرار دارد که آشغالهای سطح شهر را در آنجا به کود تبدیل می کنند، بوی گند ناشی از این کارخانه تمام سطح منطقه را پر کرده و چون بر دروازه ورودی شهر مشهد واقع شده، باعث آزار هر تازه وارد و زائری می شود و بنابراین خاطره بدی در ذهن آنها از مشهد باقی می گذارد. از گدار تپه سلام که بالا می رویم و از روی آن نگاهی به مشهد می اندازیم ، شهری فرو رفته در دود و آهن و شلوغی که گنبد و گلدسته های حرم مطهر به زحمت دیده می شود. روی تپه در کنار جاده تابلوهایی نصب شده که جملات سلام و صلوات بر امام رضا علیه السلام نوشته شده است. وجه تسمیه این محل به تپه سلام از این جهت است که تا چند سال پیش کاروان زائران به این محل می رسیدند و چشمشان به بارگاه امام روشن می شد. به امام سلام می دادند و عمله کاروان و در این اواخر شاگرد اتوبوس از زائرین وجهی بابت نشان دادن گنبد امام می گرفت که به گنبدنما معروف بود.
اکنون در میان تپه ماهورهای کوههای جنوبی مشهد هستیم که ادامه کوههای بینالود است.در فاصله 20 کیلومتر ی مشهد در سمت چپ جاده بر دامنه کوهی رباط خاکستری و روستایی به همین نام قرار دارد. این رباط از نوع رباطهای کوهستانی است یعنی برای گرم نگهداشتن آن در زمستان، سقف آن را ساخته اند. ستونهای این رباط از سنگ و گچ است و سقف آن را با ضربی آجر و گچ بر آورده اند. اکنون این رباط محل نگهداری احشام روستائیان شده است. در 40 کیلومتری مشهد راه به سه شعبه تقسیم می شود. یکی به تربت حیدریه و جنوب خراسان می رود دیگری به نیشابور و غرب و راه سوم به فریمان منتهی می گردد. در این چهار راه امکانات رفاهی از قبیل پمپ بنزین ، چایخانه ، سوپر اغذیه، نمازخانه ، پلیس راه ، راهدارخانه و غیره مستقر شده است.در سمت چپ روستای مُلک آباد قرار دارد. به جهت بار ترافیکی سنگینی از اینجا به طرف مشهد ایجاد می شود. بانک ملی در حال ساختن بزرگراهی به مشهد است.
مسیرمان را به طرف نیشابور و غرب کج می کنیم و در حاشیه جنوبی کوههای بینالود حرکت می کنیم. در 75 کیلومتری شهر نیشابور در سمت راست جاده در فاصله یک کیلومتری ، رباط فخر داود قرار دارد. بدانجا می رویم. معرفی نامه رباط بر بر تابلوی که بر سینه دیوار رباط نصب شده بدین صورت است:« منزل فخر داود، منزل فخر داود منزلی بر کنار شاهراه نیشابور به توس( جاده ابریشم) و بعد از منزل قدمگاه قرار داشته است. منزل فخر داود در حدود یکصد سال پیش قلعه ایی مستحکم با صد خانوار جمعیت بود و مهمترین بنای فخر داود کاروانسرای سرپوشیده ای بود که از بناهای دوره تیموری است و در دوره صفویه مرمت شده و در دوره های قاجاریه تا سال 1302 هجری قمری دوباره به وسیله محمد میرزا فتحعلیشاه و امیر نظام الدوله تعمیر گردیده است، حرکت سریع وسایط نقلیه موتوری ، تأسیسات رفاهی کناره راههای کاروان را و از جمله از جمله کاروانسراها را که روزگاری در شماره مهمترین ابنیه عام المنفعه بوده اند، از اهمیت عاری کرده ، کاروانسرای فخر داود نیز که سالها پذیرای قافله های خسته بوده، خلوت و خوار شده و در غربت به طویله و کاهدانی مبدل گردیده تا این که مسؤولین فرزانه، شهر جدید بینالود وزارت مسکن و شهر سازی به انگیزه برخوردار نمودن شهر جدید از اصالت و هویت کهن این یادمان تاریخی و بهره گیری از آن با عنوان دفتر در سالهای اولیه شکل گیری شهر جدید و تبدیل آن به مرکز فرهنگی شهر جدید بینالود پای همت به میدان نهاد و با تأمین اعتبار مورد نیاز و نظارت و هم فکری های لازم به کمک هنر و تخصصی کارشناسان و استادکاران میراث فرهنگی خراسان در مدت کمتر از یک سال کاروانسرای فخر داود را زندگی دوباره بخشیدند و اینک کاروانسرای فخر داود با کاربری جدید می تواند الگوی و نمونه ای باشد برای احیا کاروانسراها و بسیاری از بناهای تاریخی دیگر. میراث فرهنگی خراسان.».عکسهای قبل از بازسازی این کاروانسرا را برای مقایسه با بنای مرمت شده کنونی، قاب گرفته و بر دیوار درونی رباط نصب کرده اند، همچنین قسمتی از نمای قبل از مرمت رباط را به عمد باقی گذاشته اند که با مقایسه حالت کنونی آن، شمایی از ویرانی و خرابی رباط در ذهن هر بیننده ایی تداعی شود. کف رباط را سنگ کاری و باراندازه های آن را با نصب شیشه سکوریت و گذاشتن چند صندلی و میز ، محل اتاق کار قرار داده اند. حوضی دوازده گوش در وسط این بنا با گلدانهایی در کنار آن با چهلچراغی آویزان از وسط گنبد، صفایی دیگر به این رباط داده است. نقشه های شهر جدید بینالود را در تابلوهایی در معرض دید قرار داده بودند. در قسمت بیرونی این منزل و روبروی آن حوض انبار را نیز تغییر کاربری داده و به شوفاژ خانه مبدل کرده اند.
رباط فخر داود را به مقصد نیشابور ترک می گوییم، در مسیر سری به شهر خورین می زنیم . این شهر در 30 کیلومتری شهر نیشابور و در دامنه کوه بینالود واقع شده است. تا چند سال پیش این شهردر اصل دو روستا به نامهای خور علیا و سفلی بود که با وصل شدن آنها به نام خورین نام گذاری شد. خورین حدود پانزده هزار نفر جمعیت دارد ، شغل بیشتر مردم باغداری و کشاورزی و تجارت است ، محصول عمده آن آلو بخارا می باشد. خانه های شهر به صورت پلکانی در دامن و بغل کوه ساخته شده است. برای این که خورین را بهتر ببینیم به روی تپه ایی در قسمت شمالی شهر که قبرستان قدیمی در آن واقع است می رویم و از آن بالا روستا همانند شهر ماسوله به نظر می رسد. به جهت این که شهر در داخل دره و دامنه های کوه قرار دارد صدای مردم و جمعیت و ماشین آلات در در کوه می پیچد و صداها کاملاً آشکار است. خورین را ترک گفته به نیشابور می رویم. شهری که به قول استاد شفیعی کدکنی فشرده ای از ایران بزرگ است شهری در میان ابرهای اسطوره و نیز در روشنای تاریخ ، با صبحدمی که شهره آفاق است ، از یک سوی لگد کوب سم اسبهای بیگانه در ادوار مختلف و از سوی دیگر همواره حاضر در بستر تاریخ ، با ذهن و ضمیری گاه زندقه آمیز و فلسفی ، در اندیشه خیام و گاه روشن از آفتاب اشراق و عرفان، در چهره عطار. و بالاخر برای بازسازی آن باید جان کند.
شهر قدیم نیشابور در حمله مغول به کلی ویران شد و بر جای آن شهر کنونی در قرون بعد شکل گرفت، تعدادی از آثار تاریخی شهر قدیم هنوز باقیست که از آن جمله می توان : تپه ترب آباد، قهندز شادیاخ، تپه های آلب ارسلان، و مقابر خیام، امامزاده محروق، عطار، فضل بن شاذان، کمال الملک ، سعید بن سلام مغربی و در شهر جدید مسجد جامع آن و غیره را نام برد. در بدو ورود به نیشابور یکسر به کاروانسرای شاه عباسی می رویم که اکنون به همت میراث فرهنگی خراسان بازسازی و به مجموعه ایی فرهنگی تبدیل شده است. این کاروانسرا به دستور شاه عباس اول صفوی ساخته شده و از نوع چهار ایوانی است که در خارج دروازه نیشابور قرار داشته است. این بنا در سال 1374 به همت میراث فرهنگی بازسازی شده و اکنون به مجموعه فرهنگی تبدیل شده است. در غرفه های تولید صنایع دستی از جمله فیروزه تراشی، گیوه بافی، حصیر بافی ، قالی بافی ، سفالگری ، غربال سازی، پوشاک سنتی ، تذهیب، معرق کاشی و چوب دایر شده است و همچنین مجتمع آموزشی کار دانش ،کلاسهای فوق برنامه، سوغات نیشابور، سالن چایخانه و سفره خانه سنتی ، عکاسخانه سنتی ، سالن نمایشگاه و هنرهای سنتی ایجاد شده است. موزه ای غنی از اسباب و آلات شهر قدیم نیشابور در این محل ترتیب داده شده و موزه ای جداگانه از آثار کاوشهای شادیاخ به نمایش در آمده است. در سالن چایخانه و سفره خانه سنتی صبحانه را میل کرده و بلافاصله به طرف مرکز نیشابور شناسی به راه افتادیم. ساختمان قدیمی را بازسازی کرده و در یکی از کوچه های نیشابور به مرکز نیشابور شناسی اختصاص داده اند. تعدادی کیف و کتاب به این مرکز اهدا کردیم و کم و کیف کارشان پرسیدیم. این مرکز در سال 76 کار خود را آغاز کرده و یکی از شعبه های خراسان شناسی است. نیشابور شناسی تاکنون سمینار خیام را با کمک یونسکو برگزار کرده و مجموعه مقالاتی را به همین مناسبت منتشر کرده است. لازم به ذکر است این مرکز از دیگر مراکز شهرشناسی خراسان فعالتر است و هم اکنون به شبکه اینترنت وصل می باشد. شهر قلمدانهای مرصع را به سمت سبزوار شهر دانشورا بیدار ترک می گوییم.
در فاصله چهل کیلومتری سبزوار در کنار جاده رباط زعفرانی و روستای زعفرانیه قرار دارد . از این رباط هم دیدن کردیم. رباط زعفرانیه در کمال استحکام است ولی اگر تا چند سال دیگر به دادش نرسند برای ابد از صفحه گیتی پاک خواهد شد. حجره ها و بیوتات و باراندازهای آن محل نگهداری احشام روستای زعفرانیه شده است. این کاروانسرا ظاهراً از ساخته های عصر صفویه بوده ولی به گفته اعتمادالسلطنه منهدم شده و کاروانسرای کنونی به دستور ناصرالدین شاه ساخته گردیده است. عظمت و وسعت و تأسیسات رفاهی کاروانسرا باعث شده که مردم از آن به شهر تعبیر کنند ، چنان که این شعر محلی گواهی بر این مدعاست:
رباط زعفرانی نام دارد هزار و هفتصد و هفت بام دارد
رباطش مگوئید شهرش بگوئید منار و مسجد و حمام دارد
و داستانی بدین مضمون درباره وجه تسمیه آن نقل می کنند که : حسنک خارکنی بوده که از لانه مار مقدار زیادی اشرفی پیدا می کند و با پول آن این رباط را می سازد. یک روز کاروانی که بار زعفران داشته از آنجا می گذرد، حسنک کاروان را به رباط دعوت کرده ولی پذیرفته نمی شود، بنابراین حسنک تمام زعفرانها را خریده و با گل قاطی کرده و با آن دیوارهای رباط را کاه گل می کند. ظاهراً میراث فرهنگی مدتی پیش در صدد بازسازی کاروانسرا برآمده ولی هنوز کار مرمت را شروع نکرده و رهایش کرده است. آب انبار روبروی کاروانسرا هنوز مورد استفاده اهالی روستای زعفرانیه است و یخدانی که در کنار آنست آشیانه پرندگان شده است. روستای زعفرانیه حدود 64 خانوار جمعیت دارد و اکنون بر اثر خشکسالی عده ای از آنها مهاجرت کرده اند. آب مورد نیاز روستا از سه رشته قنات کم آب و رودخانه ایی به نام چشمه خلاشه تأمین می شود. یکی از اهالی روستا می گفت: آب رودخانه در زمستانها به دلیل یخبندان و در تابستان به جهت تبخیر به ده نمی رسد. آقای دکتر جهانی از همراهان که سبزواری است می گوید که ب شورای شهر سبزوار پیشنهاد داده که در کنار این رباط و روستا مسجدی جهت مسافرین بسازند تاز از قبل آن مردم این روستا بتوانند کار و کاسبی برای خود راه به اندازند. و در ضمن مسافرین از رباط زغفرانی بازدید نمایند. چه خوب است که تمام کاروانسراهای کنار جاده ها بازسازی و محل رستوران و نمازخانه شود.
راهی سبزوار می شویم بر روی تابلویی در سمت راست جاده نوشته امامزاده حیدر در روستای طالبی. و جلوتر از آن در سمت چپ تابلویی مسیر روستای رباط سرپوش را نشان می دهد. دکتر جهانی می گوید: این روستا دو کاروانسرا یکی آجری از عصر شاه عباس و دیگری گلی از دوران قدیمیتر دارد. آنچه که در دو طرف جاده به چشم می خورد. درختهای تاق و گز است که با سایه های کم جان خود، برای تثبیت شن کاشته شده است. این بیابان تا ششتمد و از شرق تا جلگه رخ در اعصار قبل و به خصوص قرون اولیه هجری به نام ربع شامات معروف بود و اکنون نام شامکان را از همان زمان به یادگار دارد. تا سبزوار روستاهای نزل آباد، آزاده، دلقند و غیره در طرف راست و چپ جاده قرار دارند و در کنار هر کدام مرغداری دایر شده است. در چهار کیلومتری شهر سبزوار بر روی دیواری نوشته شده « به شهر دارالمؤمنین سبزوار خوش آمدید». و در دو طرف ورودی شهر درختان سرو مقدم مسافرین را خوش آمد می گویند. دکتر جهانی ما را یکسر به خانه برادرش می برد. نماز را بجا آوردیم و نهار را خوردیم و بلافاصله به گشت و گذار در شهر پرداختیم. سبزورا غربی ترین شهرستان استان خراسان است. ولایت بیهق نام قدیمی این شهرستان بود. که آثار مکشوفه از این محل قدمت آن را به هزاره سوم قبل از میلاد می رساند. در قبل از اسلام این منطقه جزئی از سرزمین پارتها بود. این ولایت در سالهای اولیه ورود مسلمانان تسخیر شده و در قرون اولیه هجری یکی از مراکز علمی و تمدنی خراسان بزرگ محسوب می شد. بیهق در حمله مغول ویران شد و در اواخرعصر ایلخانی مقدمات نهضت تشیع و نارضایتی از آنها در این دیار شکل گرفت تا این که به قیام سربداران منجر شد و طومار ایلخانان را سربداران در هم پیچیدند. ولایت بیهق و سبزوار در طول تاریخ مردخیز و دانشمند پرور بوده است که از آن جمله می توان: ابوالفضل بیهقی، ابوالحسن بیهقی، سعدالدین حمویی، ملاهادی سبزواری، ملاحسین کاشفی، محمد تقی شریعتی، دکتر علی شریعتی و.. را نام برد. آثار باستانی زیادی در این شهرستان هنوز باقی است که آثار شهر سبزوار عبارتند از: امامزاده شعیب، حسینیه قنادها ، آرامگاه کاشفی، آب انبار حاج کریم، کاروانسرای فرامرزخان، بازار حاج زمان، امامزاده یحیی، مسجد جامع، بازار سرپوش، میل خسروگرد، یخدانهای سبزوار، حمام قیصریه، سرای معمار زاده ،مسجد پامنار، آرامگاه شیخ اسرار، مصلای تاریخی که موفق شدیم دیداری شتابزده از تعداد از آنها داشته باشیم. اولین اثری که در شهر سبزوار در حاشیه میدان کارگر با آن مواجهه شدیم، کاروانسرای حاج فرامرزخان بود، متأسفانه درب آن بسته بود و نتوانستیم از درون این بنا دیدن نمائیم ولی تابلویی در کنار درب کاروانسرا نصب شده است که جملات زیر بر آن نوشته شده است:« نام: کاروانسرای حاج فرامرزخان، قدمت: دوره قاجاریه، شماره ثبت: 257. این کاروانسرا در سال 1376 توسط میراث فرهنگی مرمت و احیاء و تغییر کاربری به موزه مردم شناسی ، چایخانه، و کارگاههای سنتی داده است.». وقف نامه ایی از سال 1291 ق باقی است در طرف دیگر میدان کارگر، آرامگاه حاج ملاهادی سبزواری متخلص به اسرار واقع شده است. مقبره داخل صحن وسیع و باغ مانندی ساخته شده است. عبدالحمید مولوی در کتاب آثار باستانی خراسان چنین آورده که مقبره این فیلسوف شهیر را مرحوم میرزا یوسف مستوفی الممالک به فاصله کمی بعد از سال 1289 ق پس از فوت آن بزرگوار که در ملک شخصی خودش بود و احتمالاً در سال 1292 ق دفن گردیده است. درب مقبره بسته بود و ما از همان جا فاتحه ایی نثار روحش کردیم. ظاهراً در داخل مقبره موزه ایی از آثار این فیلسوف به نمایش گذاشته شده است. در طاقنماهای دیوار قسمت غربی و شرقی باغ آرامگاه اشعاری از اسرار با خط نستعلیق نوشته اند که به عنوان نمونه این یک بیت نقل می شود:
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست
از این حکیم بزرگ آثاری همچون: شرح منظومه، منظومه در فلسفه، حاشیه بر کتاب ملاصدرا و غیره باقی مانده است.در حاشیه خیابان خواجه نظام الملک( شهداء) آرامگاه ملا حسین کاشفی واقع است که به همت انجمن آثار ملی در سال 1354شمسی بنای نمادین بر روی آن ساخته شده است. احوال و آثار این عالم فرزانه بر روی سنگ قبرش چنین است:« کل من علیها فان آرامگاه عالم شهیر و خطیب نامی ملاحسین کاشفی ملقب به کمال الدین فرزند علی مشهور به واعظ سبزواری مؤلف کتب بسیاری در تفسیر قرآن مجید و علوم اسلامی و اخلاقی و نجوم و غیره و نیز روضه الشهداء و انوار سهیلی ، این فقیه بزرگوار در قرن نهم هجری معاصر با سلطان حسین بایقرا می زیسته و مورد تکریم بزرگان از جمله علی شیر نوایی بوده، به سال 910 هجری برابر 884 خورشیدی و 1505 میلادی درگذشته است.».در دیوار سنگ قبر و بر روی ورقه ایی از آهن حک شده« سفارش انجمن آثار ملی 1395 هجری 1354 خورشیدی».
بعد از دیدار و نثار فاتحه ایی به روح ملاحسین کاشفی، رهسپار مصلای قدیمی سبزوار شدیم که در حاشیه میدان شهداء قرار دارد. بنا در وسط محوطه وسیعی واقع است .قدمت بنا به قرن هشتم هجری می رسد، اخیراً توسط میراث فرهنگی بازسازی کرده ولی چند ترک بزرگ در گنبد مشاهده می گردد. از آنجا به مسجد پامنار رفتیم که از قدیمترین آثار تاریخی عصر اسلامی شهر سبزوار است و قدمت آن به قرون اولیه اسلامی می رسد ابن فندق در کتابش تاریخ بیهق از این مسجد نام برده است. تا چند سال پیش مناره آن جنبان بوده است. این مسجد هم اکنون استفاده می شود. مسجد جامع سبزوار اثردیگری است که در همین خیابان بیهق قرار دارد و قدمت آن به قرن هشتم می رسد و گویند که توسط خواجه علی مؤید سربداری ساخته شده است. در دوره های بعد مسجد را مرمت و اضافاتی بر کرده اند. از آن جمله کتیبه کاشیکاری بر سر در یکی از شبستانها نوشته شده بود بانی آن مرحوم معظم امیر حسین خان غنی به سعی آیه الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در شوال 1385 به اتمام رسیده است. آرامگاه یحیی بن موسی در همین خیابان واقع که با لباسی از کاشی پوشیده شده است. پایه اصلی بنا مربوط به قرن ششم است و در دوره های بعد برای این امامزاده گنبد و بارگاهی ساخته اند. داخل مقبره آینه کاری و کاشیکاری و گچ بری شده و ضریحی از جنس آهن و برنج بر روی گور قرار دارد. بنای مذکور دارای دو مناره بزرگ و دو مناره کوچک است. در خیابان رضوی آرامگاه امامزاده شعیب از فرزندان موسی بن جعفر است که دارای صحن و گنبد و ضریح و گلدسته است. سابقه تاریخی احداث بنا به دوره صفوی بر می گردد. اکنون ساعت5/2 بعد از ظهر است که به طرف ششتمد به قصد زیارت قبر ابوالحسن بیهقی از راه آسفالته سبزوار به بردسکن می رویم. در فاصله 15 کیلومتری این جاده تابلویی در سمت راست که اسم ششتمد روی آن نوشته بود، مسیرمان را به جاده آسفالته رنگ و رو رفته ای منحرف کرد. در بیابان وسیع این منطقه درختان گز و تاق خبر از کویری بودن آن می داد، هر چه به طرف ششتمد نزدیکتر می شویم زمینها حاصلخیزتر و مزارع گندم و جو و پنبه و زعفران زیادتر می شود تا جایی که در نزدیکی ششتمد باغات و انار هم وجود دارد. ششتمد تقریباً در پای رشته کوه میش قرار دارد وارد شهرک ششتمد شدیم و از خیابان کوچک و اصلی شهر عبور کرده و سپس به روی تپه ایی در غرب شهر به زیارت آرامگاه ابوالحسن بیهقی رفتیم، آرامگاه در وسط باغی از سرو واقع است و کتابخانه ای کوچک هم زینت بخش این آرامگاه است. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بنای یاد بودی بر روی گور این دانشمند ساخته و بر روی سنگ قبر کلمات زیر را نوشته است:« آرامگاه فرید الدین ابوالحسن علی بن امام بیهقی مشهور به ابن فندق از اجلّه و بزرگان علمای قرن ششم هجری است. تمام دوره زندگی را به تألیف و تدریس گذرانده ، تعدادی کتبی که آن عالم شهیر در زبان فارسی و عربی و علوم اسلامی و ریاضی و غیره تألیف کرده ، بالغ بر 76 جلد است، تولد 490 ه- ق براب 1656 شاهنشاهی در گذشت. 565ه برابر 1728 شاهنشاهی».
وقت تنگ است و ما باید خود را تا غروب به بردسکن برسانیم. زیرا مسیری را که طی خواهیم کرد. به علت وجود قاچاقچیان مواد مخدر مدتی است ناامن شده است، نزدیکترین راه را غیر از راهی که جاده اصلی آمده بودیم. از ششتمدیان پرسیدیم، آنها را ششتمد به قاسمی و سپس جاده اصلی سبزوار- بردسکن را نشان می دهند، از ششتمد خارج شده و خود را در جاده کوهستانی یافتیم، اولین آبادی تروسک است و بعد روستای مچ. در این روستای آخری امامزاده حسین بن زید دفن است که شاهد واقعه جالبی در آنجا بودیم. بدین قرار که عده زیادی دخترکان و دوشیزگان پیاده به طرف امامزاده که در خارج روستا واقع است می رفتند و عده ایی نوجوان و جوان دو نفری ، سه نفری با موتورهای ایژشان در کنار آنها مشغول جنب و جوش و هنرنمایی بودند. علت را جویا شدیم. گفتند: که این یک نوع رسمی برای همسریابی است و پسران بالغ بدین وسیله همسر آینده خود را پیدا می کنند. از اینجا وارد جاده خاکی می شدیم و در میان کوهها و دره ها به پیش می رویم، ترس گرفتاری به دست اشرار بر وجودمان مستولی شده است ولی با شوخی و مزاح خود را سرگرم کرده ایم که ناگهان خود را در جاده آسفالت یافتیم، خورشید دامن رقاصه خود را کم کم جمع می کرد و می رفت تا جای دیگری به طنازی بپردازد . به روستای آلباغ در چهل کیلومتری بردسکن رسیدیم، نمای دهکده آیینه تهی دستی است. خدای را به چه امید این گروه نژند نمی کنند از این قریه صبحدمی؟ مگر نه زندگی اینجا روانشان خسته ست؟ نمی کنند چرا کوچ زین ده ویران؟ کدام رشته بدین مشه خاکشان بسته است؟( شفیعی کدکنی).
جاده ای که اکنون طی می کنیم چندی پیش آسفالت شده است و آقا خباز نماینده سبزوار زحمت زیادی برای کشیدن این جاده کشیده است. ساعت 5 بعد از ظهر است که به بردسکن می رسیم. به فردوس می خواهیم برویم. دو راه است یکی از طریق عشق آباد به بجستان و سپس فردوس ولی به جهت ناامنی اشرار خطرناک ، راه دیگر از مسیر کاشمر ، شادمهر و گناباد یا بجستان به فردوس می رود. از نیروی انتظامی کمک گرفتیم آنها راه دوم ولی دورتر را توصیه کردند. اکنون شب شده بود و جاده خلیل آباد و کاشمر را زیر پا گذاشتیم از سه راهی شادمهر از جاده گناباد به طرف فردوس به راه افتادیم زیرا جاده بجستان – فردوس شلوغ و باریک بود. از گناباد وارد ارتفاعات کلات شدیم، بار دیگر ترس و دلهره به سراغمان آمد چون این ارتفاعات و جاده پر پیچ و خم و خلوت آن نیز ناامن است. در یکی از گردنه ها از دور یک نفر را دیدیم که با اسلحه ای بر دست ما را امر به توقف می کرد در یک لحظه راننده ما گمان کرد یکی از اشرار می باشد لذا پا را روی پدال گاز گذاشت ولی متوجه شدیم که نیروی انتظامی است. آقای قندچی ماشین را متوقف کرد و پس از بازرسی به راه افتادیم ساعت 5/6 بعد از ظهر به فردوس رسیدیم و یکراست به خانه حاج علی اکبر آرامی پدر همکار و همسفرمان آقای حسن آرام رفتیم. پس از نماز و شام که دلمه بود حاج علی اکبر که به تازگی از سفر عتبات عالیات برگشته بود به خاطراتش گوش دادیم. حاج علی اکبر داغدار فرزندش سعید می باشد که به تازگی در اثر سانحه رانندگی در گذشته است او جوانی بیست ساله بود که در کنگره سرداران شهید فردوس فعالیت داشت و برای مأموریتی با چند نفر به مشهد آمده بود که در مسیر برگشت در جاده بجستان – فردوس جانش را از دست داد.
صبح روز جمعه به قصد دیدار از جاذبه های فردوس به راهنمایی حسن آرام به راه افتادیم. شهرستان فردوس در جنوب استان خراسان و شامل بخشهای مرکزی، سرایان ، بشرویه است. از مرکز استان 342 کیلومتر فاصله دارد. این شهرستان دارای شرایط اقلیمی خشک است و اهالی آن از آب قنات و چاه عمیق استفاده می کنند. محصولات عمده این منطقه: گندم، جو، زیره، انار،پسته، زعفران و غیره می باشد. نام قدیم فردوس تا سال 1380 تون بود. ناصر خسرو قبادیانی که در نیمه دوم قرن پنجم از این شهر گذشته ، آن را بزرگ و آباد توصیف کرده که عمده محصول آن برک بافی بوده است. این شهر به جهت واقع شدن در مسیر راههای شمال و جنوب خراسان، ضمن بهره گیری از موقعیت تجاری، محل رفت و آمد جهانگشایان نیز بوده است. به عنوان نمونه در هنگام عبور هلاکوخان مغول به غرب ایران، این شهر به جهت این که پایگاه اسماعیلیان بود به کلی ویران شد. زلزله هم به تون در طول تاریخ رحم نکرده تا جایی که در سال 1347 شمسی آن را به کلی ویران کرد و بر جای آن شهر جدید همانند ققنوسی سر بر آورد از خرابه های شهر قدیم بازدید به عمل آوردیم و به یاد این شعر افتادیم:
شهری که در او فرض بدی نافلها در مجمع او جمع شدی قافلها
توقیع اذا زلزلت الارضش کرد در یک دو نفس عالیها سافلها
از آن شهر فروخفته فقط مسجد جامع ، مدرسه علیا، حوض سیدی، و یخدانی هنوز باقیست.آثار باستانی که در این شهر بازدید شد،موارد زیر بود:
مسجد کوشک که متعلق به سال 554ق است که اکنون میراث فرهنگی در حال بازسازی آنست. حوض سیدی در سال 890 ساخته شده است. بقعه امام زاده که به سال 984 احداث شده است. و امامزادگان سلطان محمد و سلطان ابراهیم از نوادگان موسی بن جعفر می باشند. مسجد جامع که تاریخ دقیق ساخت آن مشخص نیست که توسط اداره اوقاف و امور خیریه و میراث فرهنگی در حال تجدید بنا و بازسازی آن می باشند. مدارس قدیمه به نام حبیبیه که به سال 911 ق و مدرسه شیخ متعلق به سال 1235 ق که قسمتی از آنها در اثر زلزله تخریب شده و دیگر آثار باستانی فردوس را فرصت نشد که ببینیم. آقای دکتر یاحقی که متولد فردوس است کتابی درباره فردوس و تون نوشته که خوانندگان می توانند به آن رجوع کنند.
از اماکن تفریحی فردوس می توان از پارک جنگلی در 2 کیلومتری شرق این شهر و آب گرم معدنی آن در فاصله 20 کیلومتری مسیر فردوس – بجستان اشاره کرد. یکی از پدیده های جالب فردوس آب بلده آنست این آب از کوههای شمالی( کلات و سفید کوه) این شهر سرچشمه می گیرد. طریقه استحصال و تقسیم آن بدین طریق است که از به هم پیوستن 27 رشته قنات و چشمه سار تشکیل می شود که پس از پیمودن 12 کیلومتری در ابتدای مزارع روستا باغستان به دو نهر کاملاً مساوی توسط تراز تقسیم می گردد و هر کدام از این نهرها خود به شاخه های متعددی منقسم می شود. سابقه راه اندازی این نهر بزرگ مشخص نیست ولی در زمان صفویه ، شاه عباس بزرگ یک شبانه روز از آب این نهر را وقف حیاض فردوس کرده است. این آب دارای سازمان منظمی است که توسط افرادی همانند: مؤلف، حسابدار، کیال، جویبان، تیره گر، مقنی اداره می شود. نظام ساعتی آب بلده بر اساس فنجان می باشد که مقدار آن 7200 فنجان است. آن چنان که گفتیم شاه عباس اول صفوی در هنگام سفر از اصفهان به مشهد که از تون می گذشته به درخواست میر علیا الحسینی معروف به میر تونی ، مقدار 2057 فنجان آب این نهر را وقف چهار گروه سادات، صلحاء، فقراء کرده و تولیت آن را به سید علیا( میرتونی) واگذار کرده است. نکته جالب دیگر این که این نهر یکی از شاخه های اصلی آن از کنار تپه های رسی عبور داده شده که آب با خاک رس مخلوط شده و آن را گل آلود کند. سپس این شاخه به نهر اصلی پیوسته و آن را هم تیره می کند، کشاورزان عقیده دارند که بدین وسیله آب تبخیر نمی شود. در مسیر این نهر بزرگ آسیابهای آبی متعتددی وجود داشته که اکنون یکی از آنها دایر است. به مدد این آب باغستانهای باصفای ورودی فردوس به وجود آمده که پناهگاه و ییلاق مردم در فصل تابستان می باشد. ساعت 10 صبح بود که از طریق سرایان به بیرجند به راه افتادیم.
اولین شهر مسیر راه اَیَسک است که در 25 کیلومتری فردوس قرار دارد. در اینجا آقای آجری کارشناس ارشد جغرافیا و شاگرد آقای دکتر جهانی منتظر ماست. او گروه را به داخل شهر ایسک می برد. اهالی وجه تسمیه این شهر را ایاس می دانند یعنی جایی که سایه دارد. خرابه های شهرک قدیم در جنوب این شهر است. دو آب انبار قدیمی در شهر مذکور وجود دارد که یکی از آنها از موقوفات محمد حسن خان طبسی است که یک طاقه آب (12 ساعت) وقف آن کرده است. آب انبار دیگری هم دارد که متن کتیبه قدیم آن چنین است:« ایام الدوله السلطان الاعظم و الخاقان المکرم شاه سلیمان الحسینی الصفوی ، بهادرخ ان خلد الله الملک حاجی سلطان محمد و این حوض تمام نمود فی تاریخ ثمان و ثمانین بعدالف کتب محمد تونی». عبارات کتیبه جدید آن بدین قرار است:« بسم الله الرحمن الرحیم در تاریخ 7/2/1362 شمسی این حوض انبار به کمک اهالی ایسک و به سعی سالار عباس میر بلوک و محمد رضا برازنده تعمیر گردید». کاروانسرای قدیمی هم در کنار این شهرک قرار دارد. آقای آجری ما را به روستای بغداده در نزدیکی ایسک برد. چهار عدد چاه عمیق باعث رونق کشاورزی در این روستا شده است محصولات عمده آن گندم ، جو، زیره و زعفران است. بغداده در حدود 200 خانوار جمعیت دارد. بنیاد مسکن به تازگی در حال ساختن چند خانه به سبک سنتی ولی با مصالح جدید است. مردم روستا هنوز از حمام خزینه ایی استفاده می کنند. همچنان که در کوچه های بی اندام آن قدمی می زنیم مردی را می بینیم که گرگی را کشته و لاشه آن را بر وری ترک موتور ایژ گذاشته و از مردم طلب پول می کند. علت را می پرسیم می گوید که مدتی است چند گرگ به گله های روستائیان حمله می کنند و من توانسته ام که شرّ یکی از آنها را دفع کنم و قبال این کار مبلغی را از مرد به عنوان کله گرگی می ستانم. این رسم تقریباً در تمام روستاهای خراسان مرکز و جنوبی معمول است.
واژه بغداده حکایت از قدمت این روستا دارد. از بغداده به ایسک برگشتیم و نهار را در منزل آقای آجری صرف کرده و ساعت 13 به طرف بیرجند از راه سرایان به راه افتادیم. در مسیر بیابانهای لم یزرع است و در کنار جاده در هر چند کیلومتری آب انباری دیده می شود. در ورودی سرایان چند کارخانه از جمله کارخانه آسفالت است. و بر تابلویی نوشته شده «به شهر نماز خوش آمدید» در ابتدای شهر باغات انار، پسته، تاک و توت توجه هر بیننده ایی را به خود جلب می کند و درختان کاج و سرو صفای دیگری به این شهر داده است. از داخل شهر بدون توقف عبور می کنیم در مسیر راه روستاهای سه قلعه، کرغند، دولت آباد از شهرستان فردوس به فاصله کمی در دو طرف جاده مشهود است. از روستای تیغ آباد که جزو شهرستان قاین است ،کوههای قاین در سرتاسر شمال جاده دیده می شود. بعضی از روستاهای مسیر این راه تغییر جا داده و به روستاهای مدرن و ضد زلزله تبدیل شده است. اکنون به سه راهی بیرجند- قاین – فردوس رسیده ایم و از اینجا خود را در جاده صاف و پیراسته بیرجند می اندازیم. از فردوس تا این سه راهی 128 کیلومتر راه است. جاده از میان کوه ها می گذرد تا این که از دور شهر بیرجند ظاهر می گردد.شهری که به زودی مرکز خراسان جنوبی خواهد شد و چندی پیش مرکزیت آن در هیأت دولت به تصویب رسید. چند سال است که تقسیم استان خراسان در برنامه های دولت قرار گرفته ولی به جهت مشکلات چندی از جمله حساسیتهای مردم شهرهای خراسان که هر کدام داعیه مرکزیت را دارند، طرح مذکور را همچنان در بوته تعویق انداخته است. اکنون هم که بیرجند طبق برنامه کارشناسی مرکز استان خراسان جنوبی شده ، مردم قاین به این امر اعتراض کرده و تظاهرات به راه انداخته اند. کم کم به شهر بیرجند وارد می شویم.
شهرستان بیرجند در شرق ایران و در جنوب استان خراسان و در کنار مرز ایران و افغانستان قرار دارد. این شهرستان از چهار بخش خوسف، درمیان، سربیشه و مرکزی تشکیل شده است. فاصله آن از مشهد 481 کیلومتر است. اکثر این منطقه کوهستانی است و رشته کوههای مهم آن عبارتند از سلسله جبال باقران در جنوب، کوه شاه در غرب، رشته کوه مؤمن آباد در شمال، آب و هوای این شهرستان بیابانی و نیمه بیابانی است. بعضی معتقدند که نام قدیم بیرجند برکند بوده است و بیژن قهرمان شاهنامه آن را بنیاد گذاشته است و سابقه آن را به به دوران قبل از اسلام می رسانند. بر اساس متون تاریخی بیرجند تا عصر صفوی از شهرت و اعتباری برخوردار نبود و روستایی از روستاهای قهستان که مرکز آن قاین بود محسوب می شد. از عصر صفوی و به خصوص از زمان نادرشاه امیر علم خان خزیمه حاکم آن جا شد و خاندان علم تا زمان پهلوی در آبادانی آن کوشیدند. اسدالله علم آخرین فرد این خاندان بود که در 28 تیر 1341 به نخست وزیری رسید و آبادی بیرجند سعی وافری از خود نشان داد. بیرجند زادگاه دانشمندان بسیاری است که از جمله می توان از مولانا عبدالعلی بیرجند عالم ریاضی و نجوم، مولانا محمد بن حسام خوسفی شاعر و عالم قرن نهم، استاد سید محمد فرزان و استاد احمد احمدی بیرجندی نام برد. این شهرستان دارای آثار باستانی متعددی است که از آن میان می توان به موارد ذیل اشاره کرد: غار چنشت در 60 کیلومتری جنوب شرقی بیرجند که قدمت آن به سه هزار سال پیش از میلاد می رسد، سنگ نگاره لاخ مزار در 29 کیلومتری جنوب شرقی بیرجند در دامنه کوه چل بغیاچ در روستای کوچ که شامل 28 کتیبه ،20 صورت اسنان و 9 صورت حیوان است که قدمت آن به دوره اشکانیان می رسد، مسجد جامع یرجند که در مرکز شهر واقع است مربوط به قره هشتم و ....
وارد بیرجند که شدیم در یکی از خیابانهای مرکزی شهر، ارگ کلاه فرنگی توجهمان را جلب کرد. این ارگ اکنون محل فرمانداری است و برای ورود به آن احتیاج به هماهنگی با پاسبان فرمانداری است. بعد از گرفتن مجوز، به داخل عمارت رفته و از ارگ بازدید نمودیم. این ساختمان که در شش اشکوب بنا شده دارای 2 اشکوب فضادار و بقیه طبقات به صورت نمادی احداث شده است. از بخشهای مهم عمارت می توان به حوضخانه آن اشاره نمود که گنبد کلاه فرنگی دارد و دارای تزئینات بر بدنه آن می باشد. ارگ کلاه فرنگی دارالحکومه بوده و محل فعالیتهای سیاسی امیر معصوم خان و در اواخر عصر زندیه احداث گردیده است.
از کلاه فرنگی به مهمانسرای دانشگاه پیام نور محل استراحتمان رفتیم. بعد از صرف چای و استراحت مختصری به گشت و گذار داخل شهر مشغول شدیم.امروز جمعه است.سری به یک نمایشگاه سفال زدیم که فروشنده آن اذعان می کرد که ظروف و گلدانهای سفالین از همدان به اینجا می آید. در صورتی که مرکز سفال سازی در بیخ گوش بیرجند یعنی گناباد قرار دارد.به مهمانسرا برگشتیم و نان وپنیری خورده و سریال ولایت عشق را تماشا کرده و به رختخواب رفتیم. صبح ساعت 7 به طرف سربیشه و ماخونیک به راه افتادیم.امروز تعطیل عمومی و سالروز شهادت امامجعفر صادق (ع) است. پس از طی 65 کیلومتر به سربیشه رسیدیم این شهر به فاصله کمی از جاده در دامنه کوهی واقع است. و مرکز بخشی به همین نام است. که از دهستانهای درح،مؤمن آباد، نهارجان تشکیل یافته است. بالاتر از سربیشه از جاده اصلی راهی فرعی و آسفالته به سمت چپ منشعب می شود که به روستای درح و ماخونیک می رود. به پاسگاه حسین آباد غیناب می رسیم و از آنجا عبور می کنیم. اینجا بیابانی است که درختان تاق و بوته های خار محصول آنست. چند روستای عشایری از جمهل کلاته تاج در مسیر مشاهده می شود که هنوز چادر های مویی در کنار خانه های آجری برافراشته است. گله ایی خر بدون صاحب توجهمان را جلب می کند اینچنین به نظر می رسد که در این منطقه پرورش خر رایج است. به دو راهی رسیدیم که یکی آسفالت که درح منتهی می شود و دیگر خاکی که با فاصله 16 کیلومتر به ماخونیک می رود. از راه خاکی رفتیم و داخل کوهستان شدیم اولین روستایی که دیدیم روستای دامدامه بود مردم مسیر ماخونیک را نشانمان دادند و از جاده خاکی و کج و معوج که شاخه های متعددی داشت حرکت کرده و سردرگم شدیم که ناگهان دو نفر بچه را دیدیم چند تا پرتغال به آنها دادیم و راه را پرسیدیم. کوههای این منطقه سرشار از سنگ گرانیت است و هم اکنون شرکت پارس گرانیت مشغول استخراج آن است. از دور روستای ماخونیک که بر دامنه کوه واقع است نمودار شد، هنگامیکه وارد روستا شدیم تعدادی بچه های سر و نیم سر با لباسهای ژنده و کهنه و بعضاً بدون پای افزار با جنب و جوش و معصومیت خاصی به دنبال ما روان شدند و می خواستند از کار ما سر درآورند هر سؤالی که از آنها می کنیم با شوق و بی طاقتی جواب می دهند یکی از آنها که بچه رئیس شوراست به نقطه ایی از روستا اشاره می کند که پدرش در آنجاست.ایشان با کمال احترام و خوشرویی از ما استقبال کرد. وی می گوید که ماخونیک 560 نفر جمعیت دارد و در آمد عمده مردم از 2 هزار گوسفندی است که در روستا از آن نگهداری می کنند. کشاورزی رونقی ندارد فقط 20 کیلو سیر در سال و چند کیلو شلغم درآمد آنست و بعضاً درخت عناب که از چند نفر است. جهاد سازندگی در این روستا کارهای زیادی انجام داده است. از قبیل رواج قالی بافی که 30 دستگاه است ،آب آشامیدنی لوله کشی در هر محل یک شیر آب گذاشته، 12 سالس است که حمام برای آنها درست کرده و برق روستا از طریق موتور تأمین می شود به تازگی برق سراسری آورده اند ولی هنوز وصل به خانه ها نشده است. مردم روستای ماخونیک 12 دستگاه تلویزیون دارند که سه کانال را می گیرد. کلاسهای دبستان و راهنمایی دایر است و در کنار آن حوزه علمیه اهل تسنن هم ایجاد شده که درسهای قرآن و صرف و نحو و مقدمان را به طلبه ها تدریس می کنند یکی از طلبه ها می گفت که این حوزه علمیه در سال 20 نفر حافظ قرآن دارد. طلبه ها برای ادامه تحصیل به تربت جام و خواف و تایباد می روند.اکثر طلبه ها از ماخونیک، طبس مسینا، گزیک و بیرجند و غیره می باشند. اتوبوسی مردم را به بیرجند می برد و کرایه آن 450 تومان است. مردم روستا از شرکت پارس گرانیت که از کوههای اطراف سنگ ساختمانی استخراج می کند، گلایه دارند که که ماشینهای آن جاده خاکی آنها را خراب کرده و با استخراج سنگ ، بوته ها و درختچه های کوهی را از بینی می برند، آنها انتظار دارند که این شرکت اقلاً جاده را آسفالت کند و درصدی از پول این سنگها که زینت بخش خانه های اعیان و اشراف است به کوخ نشینان پرداخت شود. وی می گفت بحمدالله روستای ما بعد از انقلاب از انزوا در آمده و امکاناتی را برای ما آورده اند. حکایت کی کرد که قبل از انقلاب ما با شهر و جاهای دیگر ارتباطی نداشتیم و خود را در چشمه ایی در بالای روستا شستشو می دادیم و از آنجا با مشک آب به خانه هایمان می آوردیم . در زمان شاه یک روزی برای واکسن مالاریا به اینجا آمدند زنان ما از وحشت به کوهها فرار کردند و تا یک هفته از کوه پایین نمی آمدند. کدخدای روستا مقداری بیده( علف تابیده) برای ماشین آنها برد. غذای ما شلغم خشک شده (پختوک )در زمستان بود. اهالی وجه تسمیه ماخونیک را به جهت سردی هوای محل می دانند طرز ساخت خانه بدین ترتیب است که حیاطهای کوچک با دیوارهای پست چینه ایی و در داخل آن خانه های چینه ای به ارتفاع کم که سقف آنها با مقدار شاخ و برگ درختان پوشیده شده است. بزرگترین خانه دو در سه می باشد و درب خانه ها بسیار کوچک است و معمولاً از یک تخته چوب یک در یک متر ساخته شده است ، علت کوتاهی شقف و کوچکی خانه ها به دلیل آنست که زمستان در اینجا بسار سرد است. مردم فقیر هستند و در اکثر خانه ها پلاسی نخ نما و رنگ و رو رفته پهن است و هر خانواده ایی تعدادی بچه قد و نیم قد فاقد لباس و پای افزار دارد. به جهت کمبود آب و کوهستانی بودن منطقه و از همه مهمتر ارث و میراثی که به افراد از یک زمین رسیده مساحت زمین زراعی خیلی کم است تا جایی که به ممکن هر فرد از یک زمین یک متر سهم داشته باشد و در این زمینها معمولاً سیر یا شلغم می کارند. شلغم را می پزند و سپس آن را روی مَنَه در معرض آفتاب می گذارند تا خشک شود و سپس ذخیره زمستان می کنند. در وسط روستا برجکی برآورده از قلوه سنگ است که برای اعلام خبر به اهالی ساخته شده است. مراسم عروسی در ماخونیک بدین صورت است که ابتداء خانواده داماد از دختر خواستگاری کرده و بعد از جواب مثبت یک روز معین تمام مردم روستا را خبر کرده که داماد را می خواهد پا روی شال فلانی بگذارد. مردم داماد را با شادی و هلهله در چشمه روستا می شویند و بعد داماد دو رکعت نماز شکر به جا می آورد و بعد از آن پدر عروش مقداری شیرینی بین مردم تقسیم می کند. در این هنگام دو نفر جوان داماد را روی دوش خود گرفته به خانه عروس می برند. در آنجا به هر نفر از مدعوین یک مشت خرما می دهند و عروسی به پایان می رسد.
غذای پذیرایی از مهمان در ماخونیک تخم مرغ است کفش مخصوصی به نام کَتراک می پوشند که تخت آن از چوب است. کفش دیگری بنام چَپَت دارند که از لاستیک ماشین درست شده است. تا چند سال پیش هر کس از این روستا فوت می شد فوراً لباسهای او را از تنش بیرون آورده و بر روی قله ایی در آن نزدیکی می سوزاندند. گویند قرانی از نوادگان موسی بن جعفر دارند این قرآن را در جای امنی در کوه نگهداری می کنند.قدر مردم این روستا کوتاهتر از بقیه جایهای ایران است بدین مناسبت بعضی افراد آنها لی لی پوتها نام گذاری کرده اند. ای کاش می توانستیم مدت بیشتری در این روستا بمانیم ولی وقت تنگ است و باید تا شب به مشهد برسیم،لذا به طرف بیرجند به راه افتادیم نهار را در دانشگاه بیرجند بودیم و بلافاصله به طرف مشهد از طریق جاده قاین حرکت کردیم بعد از سپری کردن جاده کوهستانی وارد دشت بیاض شدیم و از آنجا به شهر قاین رسیدیم شهری که روزگاری مرکز ولایت قهستان بود و اکنون جای آن را بیرجند گرفته است. شهرستان قاینات به مرکزیت قاین شامل بخشهای مرکزی ، زیرکوه و نیم بلوک است که از دهستانهای پسکوه ،پیشکوه، زهان، سده ، قائن، پترگان، زیرکوه، شاه کوه، کرغند، نیم بلوک تشکیل شده است. شهر قاین در جلگه واقع شده اما پیرامون آن ارتفاعات است. یکسر به مسجد جامع آنجا می رویم و بعد از ادای نماز به تماشای معماری مسجد می پردازیم. قدیمترین اثر معماری این شهر همین مسجد است که به سال 706 ق ساخته شده است و در سال 1086 ق مرمت شده است. این مسجد شامل صحن، ایوان دو شبستان ، طاق مقرنسی گچی رنگی ،رواق و گوشوارهایی در طرفین شبستان می باشد.منبر چوبی آن از نظر ظرافت و کنده کاریهای نفیس قابل توجه است. و متعلق به قرن یازدهم می باشد. مارکوپلو در سفرنامه اش از این شهر به نام کاین نام برده است. این شهر مرکز تولید زعفران است و زعفران قاین شهر آفاق است. از اینجا طرف گناباد به راه افتادیم. و پس از طی 112 کیلومتر یه گناباد رسیدیم قبل از گناباد روستای بیدخت در کنار جاده قرار دارد که دو زیارتگاه به نامهای مزار سلطانی و مزار جعفر آبد دارد که هر دو دارای کتابخانه های بزرگی می باشند. آرامگاه سلطان علیشاه و صالح علیشاه و مزار سلطانی با خانقاه علیشای در آنجا واقع است.
به شهر گناباد قدیمی و تاریخی گناباد رسیدیم که قدمت آن به دوره هخامنشی می رسد و از آثار باستانی آن مسجد جامع آنست که دارای کتیبه ایی به خط کوفی بود و سال ایجاد آن به سال 609 ق. بر می گردد. شهر ستان گناباد از سه بخش مرکزی، بجستان، و کاخک تشکیل شده که دهستانهای آن پس کلوت، حومه، بجستان ، جزین ، یونسی ، زیبد و کاخک است. در گناباد توقف نکردیم و به طرف کاخک به راه افتادیم. در این شهر ییلاقی و کوچک و باصفا ابتدا به زیارت امامزاده سلطان محمد عابد رفتیم. مزار امامزاده داری صحن و بارگاه باشکوهی است و زوار فراوانی در آنجا بودند.بعد از زیارت در خیابانی در همان نزدیکی دو درخت تناور و کهنسال چنار را بود که مردم قدمت آن را دویست سال می دانستند . و در نزدیکی آن اتاقکی بود که به فنجان خانه معروف است. داخل آنجا شدیم.در اینجا پیرمردی بر سر تغار آبی نشسته بود و فنجانی بر روی آب گذاشته بود که هر لحظه از سوراخی که در ته آن بود پر آب می شد. اینجا محل تقسیم و مداربندی آب بود.طرز تقسیم آب و ساعت بندی آن بحث مفصلی است. غروب شد و ما راهمان را به طرف تربت که 125 کیلومتر است ،کج کردیم. راه از میان بیابانی بی آب و علف می گذرد برای بیابان زدایی در این مسیر درختان گز و تاق کاشته اند. از مهنه می گذریم در اینجا مزاری است که می گویند مزار ابوسعید ابوالخیر است در صورتی که مقبر ابوسعید در خاک ترکمنستان مشهور و اکنون برجاست.گویند روزی کسی از دکتر شعفیعی درباره این قبر پرسیده بود و او جواب داده که قبر ابوسعید در تمام ایران است. نکته دیگر این که رئیس جمهور وقت آقای سید محمدخاتمی یک زمانی به تربت آمده بود و ابوسعید را یکی از مفاخر تربت معرفی کرده بود. البته این اشتباه ناشی از گزارشهایی بوده که اولیای تربت به او داده بودند.ولی از شخصی مثل ایشان که زمانی وزیر ارشاد بوده این اشتباه بعید است. وارد تربت حیدریه می شویم و از کمر بندی شهر گذشتیم شهرستان تربت حیدریه از بخشهای رشتخوار ، محولات، بایک، زاوه ، رخ و کدکن تشکیل شده است. شهر تربت حیدریه را به جهت دفن عارف مشهور قرن هفتم هجری قطب الدین حیدریه بدین نام می خوانند. گاهی آن را به مناسبت مؤسس آن اسحاق خان قرائی تربت اسحاق خان هم می گویند. تمام این شهرستان به غیر از جلگه رخ قبل از تاسیس شهرستان تربت حیدریه به ولایت زاوه معروف بود. شهر تربت از عصر تیموری به تدریج رشد کرد و در عصر صفویه به جهت درگیریهایی که سلطان محمد خدابنده و شاه عباس در آنجا داشتند و همچنین نفوذ قاضی سلطان تربتی که متولی آستان قدس بود پیشرفت کرد تا این که اسحاق خان قرائی از خوانین کرد در اوایل عصر قاجاریه آن را مرکز حکومت خود قرار دارد و جلگه رخ تا مشهد و نیشابور را جزو قلمرو خود قرار داده و شهرستان تربت حیدریه را به وجود آورد و در تقسیمات جدید این شهرستان رسمیت پیدا کرد.. این شهرستان یک از قطبهای کشاورزی خراسان است و بسیاری از محصولات گرم سیری و سردسیری در آن به عملو می آید . خربزه فیض آباد، گندم و چغندر قند جلگه رخ ، نوغان داری بایک، آلو و آلوچه کدکن، پسته و انار و زعفران و دهها قلم کالاهای دیگر در شهرستان تربت است. شهر تربت با توجه به درآمدهای هنگفتی که از روستاهای دور و بر به آن واریز می شود ، آن چنان که باید و شاید پیشرفت نکرده است و می توان گفت روستایی است که بزرگ شده است.
از کنار تربت خارج می شویم و در مسیر دانشگاههای آزاد و پیام نور و پادگان قدس و شهرک ولیعصر قابل توجه است.وارد کوههای شصت دره و چهل تن می شویم و از تونل گدار خماری به جلگه رخ سرازیر می شویم. این جلگه که به ولایت رخ و بخش کدکن شهرت دارد تا چند سال پیش به مرکزیت کدکن اداره می شد.ولی اکنون این بخش به دو بخش کدکن و رخ تقسیم شده است. مرکز جلگه رخ روستای رباط سنگ است که در شاه راه جنوب خراسان واقع شده است. ولایت رخ ولایتی قدیمی است و تا قرن پنجم مرکز آن بیشک بود که احتمالاً کدکن بوده است. بعد از آن تا کنون نیز مرکز جلگه رخ است و اکنون با بدعتی که ایجاد شده روستای کمتر از صد خانواری رباط سنگ مرکز آن شده است. از جلگه عبور می کنیم و وارد تپه ماهورهای شمالی جلگه شده و پس از گذشتن از تونل دوم وارد بازه هور و رباط سفید می شویم.قدمت این منطقه نیز به قبل از اسلامی می رسد احتمالاً بزدغوری که در منابع قرون اولیه هجری آمده همین جاست. هنوز آتشکده ای در کمال استحکام از دوره ساسانی در این محل بر روی تپه ای در کنار جاده قدیمی و در مدخل تنگه ایی که دو قلعه دختر و پسر بر روی دو کوه مشهود است، قرار دارد.رباطی از عصر شاه عباسی در رباط سفید قرار دارد.
در رباط سفید برف آمده بود در اینجا استراحت اندکی کردیم و به طرف مشهد به راه افتادیم و اما سفر ادامه دارد....
[*] کارشناسان مرکز عبارت بودند از : دکتر مهدی جهانی، حسن آرام، محمود احمدی زرمهری، حسن خانی و رانند آقای قاسم برادران قندچی و نویسنده این سطور رضا نقدی